نظريه جامعه شناسي Sociological Theory
۱۳۹۱/۱۲/۲۳، 15:59
واژه "Theory" از واژه یونانی "Theoria" گرفته شده که «نگاهی انداختن به» معنی میدهد.[1] نظریه، حکم یا بیان ویژهای است که به ما میگوید چگونه و چرا واقعیات ویژهای با یکدیگر در ارتباطند.[2] به عبارتی دیگر نظریه، همنگری جامع قضایای متعدد در قالب یک مجموعه پیوسته و منطقی است که به کمک آن میتوان برخی از پدیدهها را تبیین کرد[3] و نظریه جامعهشناختی، یک مجموعه از عقیدههای وابسته به همدیگر است که برای نظاممند کردن شناخت راجع به جهان اجتماعی، تبیین آن و پیشبینیها درباره آینده این جهان اجتماعی عمل مینمایند.[4]
اندیشه اجتماعی و نظریه جامعهشناسی در آیینه تاریخ[5]
تعیین سرچشمههای اندیشه اجتماعی ناممکن است. در بسیاری از تمدنهای به اصطلاح «باستان» شاهد سنتهای متنوعی از اندیشه اجتماعی هستیم. اگرچه متفکرانی همچون افلاطون و ارسطو نظرات خردمندانهای درباره بشریت و جامعه داشتند، اما اغلب مورخان آنها را چهرههای بنیانگذار علوم اجتماعی محسوب نمیکنند.
علوم اجتماعی مدرن پیشفرضهای متفاوت با سنتهای اندیشه اجتماعی پیشامدرن درباره جهان و دانش اجتماعی را پذیرفته است. اندیشه اجتماعی باستانی و مسیحی غالبا جهان را همچون نظمی سلسلهمراتبی میدید، که در آن تمامی موجودات، انسانها و جز آن، جایگاه و هدفی کمابیش درخور و ثابت دارند. اندیشه اجتماعی پیشامدرن رفتار انسانها را بهمنزله بخشی از ادراک کل طبیعت و ساختار اخلاقی کیهان مینگریست. برای مثال، اندیشه اجتماعی ارسطو بیشتر به ترسیم جامعه ایدهآل در پسزمینه فلسفه جامع حیات میپرداخت تا به تشریح الگوهای اجتماعی مانند نقش طبقه اجتماعی در شکلگیری سیاست.
اروپای قرون هجدهم و نوزدهم محل اصلی تولد علوم اجتماعی بود. در این دوره (عصر روشنگری) متفکران اجتماعی از سنتهای اندیشه اجتماعی یونان و مسیحیت فاصله گرفته و پیشگام علم جدیدی در باب جامعه شدند. به دنبال این تحولات، می توان ردپای رشد و گسترش نظریه اجتماعی مدرن را در آثار اگوست کنت، کارل مارکس، امیل دورکیم و ماکس وبر مشاهده کرد. این صاحبنظران هسته اصلی آن چیزی را شکل دادند که سنت کلاسیک نظریه اجتماعی محسوب میشود. جامعهشناسی عنوانی بود که کنت به این علم جدید جامعه داد.[6]
ویژگیهای نظریه
به طور کلی ویژگیهای آرمانی یک نظریه را که تا حدودی مورد نظر اکثر صاحبنظران و دانشمندان علوم اجتماعی باشد، میتوان در هفت مورد ذیل بیان نمود (که در هر یک از موارد نیز پرسشها و ابهاماتی وجود دارد):
1. نظریه باید یافتههای تجربی موجود را به طور منطقی تبیین نماید و پیشبینیهای صحیح و دقیقی درباره تعمیمهای جدید ارائه دهد.
2. نظریه باید یافتههای تجربی را نه بر اساس روشهایی که صرفا برای دستیابی آن به یافتهها ساخته شده است، بلکه در چارچوب اصطلاحات اساسی تبیین نماید.
3. این نظریه میبایست در مورد امور پیچیده و واقعی به کار رود، همانگونه که در مورد زمینههای تحقیقاتی که شدیدا کنترل و تا حدود زیادی سادهتر شدهاند.
4. نظریه باید قابل تعمیم به فراسوی مرزهای مطالعات ویژهای باشد که بر پایه آن نظریه ساخته شده و مورد آزمون قرار گرفته است.
5. لازم است که نظریه به استنتاج روابط علی میان پدیدههایی بپردازد که مورد بررسی هستند.
6. نظریه باید به تعریف پدیدهها بر پایه اصطلاحاتی بپردازد که به نحو معتبری قابل سنجش بوده و برای تبیین و پیشبینی نیز مناسب باشند.[7]
به طور خلاصه میتوان گفت، نظریه جامعهشناسی باید حداقل دارای این سه ویژگی باشد:
1- تا آنجا که ممکن است روشن باشد.
2- از تناقضهای منطقی یا محالها احتراز کند.
3- معین کند که آیا مفاهیم با واقعیت تجربی هماهنگی دارند یا خیر.[8]
فواید نظریه
از نظریه جامعهشناختی فواید متعددی انتظار میرود که میتوان بعضی از آنها را با توجه به نظر برخی جامعهشناسان به شرح زیر خلاصه کرد:
1. نظریه میتواند افکار جدیدی را در روند حل مسایل نظری برانگیزد.
2. نظریه ممکن است الگوهایی از موضوعات و مسایل مورد بحث ارائه دهد، به طوری که بتوان یک توصیف جامع و طرحگونه از آنها عرضه کرد.
3. تجزیه و تحلیل و نقد هر نظریه ممکن است به نظریات تازهای منجر گردد.
4. نظریه ممکن است الهامبخش فرضیات علمی تازهای باشد.[9]
البته وقتی میتوانیم از نظریههای گوناگون جامعهشناسی سود ببریم که:
اول: سوال جدی و روشن تحقیقاتی داشته باشیم.
دوم: خود را با معیارها و ویژگیهای انواع نظریهها در ذخیره نظری جامعهشناسی خود آشنا کنیم.
سوم: برای پاسخ به پرسش خود چارچوب روشن و صریحی تدوین کنیم.
چهارم: در زمان تدوین چارچوب نظری دلایل خود را برای این ترکیبها ذکر کرده و مجموعه نظری منسجمی را فراهم کرده باشیم.[10]
مراحل تشکیل نظریه
فرایند تشکیل یک نظریه علمی ناگزیر از طی کردن مراحل زیر است:
1. برخورد با مساله؛ اولین مرحله در هر تحقیق علمی برخورد با مشکلی است که در اثر شناخت یک پدیده حاصل میشود.
2. تشکیل فرضیات؛ نتیجه برخورد با موقعیت نامطلوب و مبهم، نوعی تنش و عدم تعادل است که برای انسان ناخوشایند بوده و او را در جهت رفع آن به تلاش وامیدارد.
3. گرداوری دادهها؛ جمعآوری اطلاعات و دادهها به منظور سنجش و آزمون فرضیات است.
4. آزمون و سنجش دادهها؛ در این مرحله باید اطلاعات گردآوری شده را به محک آزمون گذارد که با شناخت روشها و طرحهای دقیق تحقیق و انتخاب روشی درست و مناسب میسر است.
5. استنتاج؛ در این مرحله با نتیجهگیری از آزمونهای مکرر درمییابیم که کدام فرضیهها اثبات و کدام رد شدهاند. به عبارت دیگر آیا پاسخ متناسب برای حل مشکل خود را یافتهایم و یا باید به دنبال فرضیات و تحقیقات دیگری باشیم.
6. تعمیم نتایج به دست آمده به شکل قانون علمی؛ پس از این مرحله است که نظریه جامعهشناسی شکل میگیرد و کارکرد اصلی آن عبارت است از: توضیح، تبیین، تفسیر و پیشبینی نسبی رخدادها و قوانین جدید و تدوین قالبی که پدیدهها در آن معنا میگیرد.[11]
نظریهپردازی و نظریهآزمایی
نظریهپردازی (Theory Construction) فرایندی است که با یک رشته مشاهدات (یعنی توصیف) آغاز شده و به ساختن نظریههایی درباره این مشاهدات منتهی میشود. به این نظریهپردازی نظریه زمینی(Ground Theory) هم میگویند چرا که مبتنی بر مشاهده است.
تفاوت نظریهآزمایی (Theory Testing) با نظریهپردازی در این است که کار از نظریه آغاز میشود. با استفاده از نظریه میتوانیم پیشبینی کنیم که در دنیای واقعی امور به چه نحو خواهد بود. اگر پیشبینی ما صحیح باشد منجر به تایید نظریه میشود اما اگر پیشبینی غلط از آب درآید، یا نظریه غلط است یا پیشبینی ما به طور غیرمنطقی از نظریه استنتاج شده است.[12]
ارتباط نظریه و دیگر مفاهیم
برای رهایی از تعاریف متعدد نظریه باید آن را از دیگر مفاهیم نزدیک به آن تفکیک و نوع رابطه آن را با آنها تعیین کرد:
1) نظریه - چشمانداز (Perspective)؛ چشمانداز برداشت خاص، شخصی و محدود است، در حالی که نظریه برداشتی کلی و وسیع است.
2) نظریه - مفهوم (Concept)؛ مفاهیم، عناصر اصلی نظریه و امور کلی هستند که بر موارد جزیی در خارج دلالت میکنند مثل مفهوم طبقه. رابطه بین مفاهیم، زمینه طرح نظریه است. از تحلیل مفهومی صرفا میتوان به آگاهی اجمالی در مورد واقعیتها پی برد، در حالیکه در تحلیل و تبیین دقیق چگونگی و چرایی آن پدیدهها و واقعیتها با تحلیل تئوریکی امکانپذیر است.
3) نظریه - توصیف (Descriptive) و تبیین؛ توصیف و تبیین میتوانند صفتهای نظریه تلقی گردند ولی معادل آن نخواهند بود.
4) نظریه - پیشبینی؛ چنانچه پیشبینی اعتبار علمی داشته باشد یکی از نتایج نظریه تلقی میشود. یک نظریهپرداز بر اساس نظریه و تحقیقاتش میتواند از قدرت پیشبینی برخوردار باشد.
5) نظریه - فرضیه (Hypotheses)؛ نظریه جهت دهنده فرضیه است ولی معادل آن نیست. امکان اخذ فرضیه از نظریه و یا تبدیل فرضیه به نظریه وجود دارد ولی یکسانی آنها بیمعناست.
6) نظریه - پارادایم (Paradigm)؛ پارادایم عبارت از تصور بنیادی از موضوع در درون علم است که دربردارنده تصور از موضوع، روشهای تحقیق، مثالواره و نظریهها میباشد. بنابراین نظریه بخشی از پارادایم است.
7) نظریه - متاتئوری یا فرانظریه (Metatheory)؛ نظریه و فرانظریه (مطالعه نظری نظریههای جامعهشناختی) هر دو به مطالعه زمینههای فکری اجتماعی پیدایش نظریه میپردازند. متاتئوری به مطالعه نظریه پرداخته در حالیکه نظریه بیشتر به مطالعه واقعیتهای خارجی میپردازد، در این صورت متاتئوری وابسته به نظریه میباشد.[13]
8) نظریه – مدل (Model)؛ مدل ابزاری است که میتواند نظریهسازی را ارتقا بخشد. هدف نظریه تبیین یا پیشبینی است در صورتی که مدل چیزی را تبیین یا پیشبینی نمیکند. هدف مدل، توصیف و تجسم است. مدل میتواند در بازنمایی نظریه مورد استفاده قرار گیرد.[14]
انواع نظریه در جامعهشناسی
در جامعهشناسی نظریات متعددی وجود دارد که تنوع آنها ناشی از عوامل گوناگونی است. در جدول زیر انواع نظریات بر اساس ملاکهایی مانند موضوع، روش و ... مشخص شده است.
ملاک تمایز نظریهها | انواع نظریههای جامعهشناختی |
موضوع | نظریههای ساختی، کارکردی، تقابلی، دیالکتیکی، مبادله، نقش اجتماعی، کنش اجتماعی و ... |
روش | تاریخی، اثباتی، تفسیری، دیالکتیکی |
زمان پیدایش | کلاسیک، مدرن، پستمدرن |
مکان | نظریات امریکایی، اروپایی، جهان سومی |
نحوه تبیین و توسعه | رسمی، غیررسمی، قیاسی، استقرایی |
دیگر عوامل | نظریات خرد و کلان، ذهنی و عینی، علمی و ایدئولوژیک، مارکسیستی و غیرمارکسیستی |
البته هر نظریه جامعهشناسی ترکیبی از عوامل فوق است. در این صورت میتوان یک نظریه را توصیفی، ترکیبی، خرد، دیالکتیکی، عینی و در مقابل نظریه دیگر را تبیینی، دیالکتیکی، کلان، تاریخی و ذهنی یا عینی نامید.[15]
علل تنوع نظریههای معاصر جامعهشناسی
از میان جامعهشناسانی که در سالهای اخیر عوامل تنوع نظریههای متاخر جامعهشناسی را احصاء کردهاند، «استیل من» به چهار دسته علت اشاره میکند:
1. علل فکری است که به درون رشته جامعهشناسی و به تاثیرات فکری نظریهپردازان کلاسیک مربوط میشود. به اینصورت که هر نظریهپردازی به گونه متفاوتی از کلاسیکها تغذیه کرده است.
2. علل فکری که به خارج از رشته جامعهشناسی مربوط میشود. نظریهپردازان متاخر جامعهشناسی نیز از مباحثی که از بیرون رشته جامعهشناسی مطرح شدهاند اثر پذیرفتهاند، مثلا ساختگرایی در زبانشناسی بر نظریه جامعه نظارتی فوکو اثر گذاشته است.
3. ویژگیهای اجتماعی که بر زندگی شخصی نظریهپرداران متاخر اثر گذاشته است. مثلا گفته میشود نظریه بازتولید اجتماعی و سرمایه اجتماعی بوردیو از تجربهاش در دوران تحصیل در مدرسه بهشدت تاثیر پذیرفته است.
4. عوامل اجتماعی خارج از زندگی نظریهپرداز (مثل روندها و رخدادهای مهم اجتماعی و سیاسی در جامعه و جهان)، مثلا رشد فزاینده فناوری ارتباطات و اطلاعات که در دو دهه اخیر، مستقیما بر تکوین نظریه بازاندیشانه گیدنز اثر گذاشته است.[16]
چگونگی پیدایش و توسعه یک نظریه
هر نظریه اجتماعی بالاخص نظریه جامعهشناختی با سه عنصر واقعیت اجتماعی، نظریات گذشته و شخصیت نظریهپرداز رابطه دارد. این سه عنصر منبع اساسی شکلگیری نظریه میباشند. اثر خانواده، سیستم آموزشی، نظام سیاسی، بحرانهای سیاسی و اجتماعی و دیگر وقایع اجتماعی تحت عنوان واقعیت اجتماعی تلقی گردیدهاند. این وقایع به خودی خود زمینهساز شکلگیری نظریه نیستند بلکه مطالعه شناخت و درگیری با آنهاست که به پیدایش نظریه کمک میکند.
روحیات، خلقیات و علائق فرد تحت عنوان شخصیت نظریهپرداز در نظر گرفته شده و در نهایت افکار، دیدگاهها، نظریات، مفاهیم و فرهنگ موجود در جامعه تحت عنوان افکار و نظریات گذشته مورد توجه قرار داده شدهاند.
میان این سه عنصر و نظریه جدید نمودار زیر تحت عنوان زمینههای شکلگیری نظریات جدید جامعهشناسی قابل طراحی است.

توسعه و رشد نظریه بستگی به تاثیر عوامل سهگانه مذکور و دو عامل دیگر دارد:
1- توسعه نظریه بر اساس شخصیت موسس (یا موسسین)؛ به عنوان مثال توسعه نظریه کارکردها، پس از اینکه پارسونز آن را مطرح نمود به واسطه شخصیت خود او و شرایط جدید توسعه یافت.
2- توسعه نظریه در اثر ارتباط با واقعیت اجتماعی؛ اگر نظریه جدید بیشتر اتکاء بر شناخت و مطالعه واقعیتهای اجتماعی داشته باشد تا اینکه متکی بر مطالعه نظریات پیشین باشد، در صورت توقف در شناخت واقعیت اجتماعی، نظریه دچار ثبات و عدم تحرک خواهد گردید.[17]
عوامل موثر بر اهمیت یافتن (دوام) یک نظریه
بهترین نظریهها لزوما نظریههایی نیستند که باقی میمانند، تاثیرگذار میشوند و در کتابها منعکس مییابند. نظریه جامعهشناختی برعکس بقیه جهان اجتماعی نیست. نظریهها تحت تاثیر دامنه گستردهای از عوامل سیاسی قرار دارند. آنچه به عنوان نظریههای مهم (به عنوان بخشی از این قاعده) به حساب میآید یا نمیآید نتیجه یک مجموعه از فرایندهای سیاسی است:
1) اثر آنانی که با اربابان تصدیق شده نظریه جامعهشناختی مطالعه میشود و مردمی (از نظر تاریخی مردان) که در این نظام جایگاه رهبری را اشغال میکنند، احتمالا مهمتر از اثر آنانی به حساب میآید که فاقد مرشدان برجسته و قوی است.
2) آثاری که برخی سوگیریهای سیاسی را بازتاب مینمایند بیشتر از آنهایی که از سایر دیدگاهها هستند احتمال دارد که بخشی از این قاعده شوند. بنابراین در گذشته نهچندان دور در جامعهشناسی نظریههایی از نظر سیاسی محافظهکار (نظیر نظریههای گوناگونی که از دیدگاه مارکسی عمل میکنند) احتمال پذیرش داشتند.
3) نظریههای منتهی به فرضیههای روشنی که میتوانند از نظر تجربی آزمون شوند، بیشتر از آنهایی که دیدگاههای کلان و غیرقابل آزمون تولید میکنند، حداقل توسط جامعهشناسان جریان اصلی، احتمال پذیرش دارند.
4) نظریههایی که توسط اعضای گروه اکثریت (نظیر سفیدپوستان) تولید میشوند، بیشتر از آنهایی که توسط اقلیتها تولید میشوند احتمال دارد که بخشی از این قاعده شوند. بنابراین بسیار بعید است که آثار نظریهپردازان سیاهپوست بخشی از این قاعده شوند. این امر حداقل تا این اواخر در مورد نظریهپردازان فمینیست صادق است. عقیدههای نظری افراد مرتبط با اقلیت فرهنگی نیز سرنوشت مشابهی داشتهاند.
در نتیجه، حقیقتا نظریههای جامعهشناختی همیشه در راستای نزدیکی به روش آرمانی خود عمل نکرده است. گرچه در دهههای اخیر آگاهی رو به رشدی در مورد شکاف بین آرمان و واقعیت به وجود آمده است. در نتیجه تعدادی از دیدگاهها که نمیتوانستند به قلب نظریه جامعهشناختی وارد شوند، در سالهای اخیر جایگاه محوری در این رشته کسب کردهاند.[18]
دیدگاههای (انتظارات) ناهمساز درباره نظریه اجتماعی
از عصر روشنگری به این سو خود معنای نظریه اجتماعی مورد بحث بوده است. سه نگرش نسبت به نظریه در مرکز این مجادلهها جای داشتهاند: نظریه اجتماعی به منزله نظریه علمی، فلسفی و اخلاقی.
1. رویکرد علمی (Scientific Approach)؛ در این نظریه (رویکرد) فرض میشود که علم تنها روشی است که میتواند دانش اجتماعی قابل اعتماد به دست آورد. هدف نظریههای علمی کشف قوانین یا اصول مرتبط با رفتار آدمی در تمامی جوامع گذشته و حال است. اگوست کنت، مارکس و اخیرا رندل کالینز و پیتر بلاو را میتوان در این دسته جای داد.
2. رویکرد فلسفی (Philosophical Approach)؛ نظریهپردازان واجد رویکرد فلسفی علاوه بر اینکه به دنبال کشف حقایق علمی هستند، سودای تدوین نظریههایی جامع و فراگیر درباره رفتار بشر و تحول اجتماعی را در سر دارند. احتمالا تالکوت پارسونز و یورگن هابرماس مهمترین صاحبنظران این سنتاند.
3. منش اخلاقی (Ethical Approach)؛ در این دیدگاه، دانش اجتماعی به این دلیل ارزشمند است که توان آن را دارد جهان را تبدیل به محل بهتری برای زندگی کند و هدف نظریهای که از اخلاق الهام میگیرد آگاه کردن عموم مردم از خطرات اجتماعی است تا بدین وسیله فعالیتهای اجتماعی-سیاسی را راهاندازی یا رهبری کند. مثلا افشاگری مارکس درباره سرمایهداری به منزله جامعه طبقاتی و استثماری و یا نظریههای فمینیستی از آنگونهاند.
البته متفکران اغلب اوقات این سبکها را با یکدیگر تلفیق میکنند. مثلا مارکس در آن واحد هم دستی در تحلیل فلسفی داشت و هم منتقد سرسخت جوامع سرمایهداری بود.[19]
ارزیابی نظریهها
داشتن مجموعهای از معیارها (برای نظریهها) در جهت ارزیابی آنها لازم است. مهمترین این معیارها عبارتاند از:
1) آزمونپذیری (Testability)؛ یک نظریه باید آزمونپذیر باشد و اساسا باید در چارچوب مفاهیم و متغیرهایی که قابل اندازهگیری میباشند بیان شود.
2) ابطالپذیری (Falsifiability)؛ از نظر کارل پوپر، ابطال هر نظریه گامی است که ما را به حقیقت نزدیکتر میکند. به نظر استینچکومب (Stinchcomb) یک نظریه مفید باید به اندازه کافی روشن و واضح باشد که امکان رد شدن آن نیز وجود داشته باشد.
3) ایجاز (Parsimony)؛ سادهترین نظریه، بهترین نظریه است. اگر دو یا چند نظریه قدرت تبیینکنندگی و قدرت پیشبینی یکسانی دارند آنکه از بقیه سادهتر است ارجح است.
4) قدرت تبیینکنندگی (Explanatory Power)؛ هدف عمده نظریه فراهم نمودن تبیین است. هر چه این تبیین بهتر باشد نظریه نیز به همان نسبت بهتر خواهد بود. قدرت تبیینکنندگی رابطه نزدیکی با ایجاز دارد.
5) قدرت پیشبینی (Predictive Power)؛ هدف مهم علم پیشبینی است. عموما هر چه پیشبینی دقیقتر باشد نظریه بهتر خواهد بود.
6) گستره (Scope)؛ هر چه یک نظریه به ما در درک پدیدههای بیشتری کمک کند نظریه بهتری خواهد بود.
7) ماهیت تراکمی علم (Cumulative Nature of Science)؛ نظریه، شناختی ایستا نیست بلکه در حال تغییر و گسترش است. این ویژگی نظریه اشاره به این دارد که نظریه هر چه بیشتر بر مبنای مطالعات قبلی و پژوهشهای مکرر مورد تجدید نظر قرار گرفته و رشد پیدا کرده باشد بهتر است.
8) درجه توسعه رسمی (Degree of Formal Development)؛ منظور این است که یک نظریه از نظر داشتن عناصر و مولفههای ضروری (مفاهیم، تعاریف نظری، تعاریف عملیاتی، فرضیهها، پیوندهای نظری و عملیاتی، محدودهها و انگارشها) کاملتر و جامعتر باشد. از این نظر میتوانیم پیوستاری از درجه توسعه رسمی ترسیم کنیم.
9) ارزش اکتشافی (Heuristic Value)؛ یک نظریه هنگامی ارزشمند است که به ما کمک کند ایدههایی را برای پژوهش خلق کنیم و منجر به خلق ایدههای نظری دیگری شود. هر چه فرضیههای جدیدی که از یک نظریه حاصل میشوند بیشتر باشد آن نظریه بهتر است.
10) زیباییشناسی (Aesthetics )؛ گر چه این امر شاید یک ملاک ضروری نباشد اما برخی نویسندگان پیشنهاد میکنند که برای ارزیابی نظریهها از اصل زیباییشناسی نیز بهره بگیریم.
البته به نظر میرسد که تمام این معیارها به طور همزمان نمیتوانند در یک نظریه حضور داشته باشند.[20]
[1]. پاملاجی، شومیکر و همکاران؛ نظریهسازی در علوم اجتماعی، محمد عبدالهی، تهران، جامعهشناسان، 1387، ص18.
[2]. عضدانلو، حمید؛ آشنایی با مفاهیم اساسی جامعهشناسی، تهران، نی، 1386، چاپ دوم، ص625.
[3]. توسلی، غلامعباس؛ نظریههای جامعهشناسی، تهران، سمت، 1388، چاپ پانزدهم، ص5.
[4]. ریتزر، جورج؛ مبانی نظریه جامعهشناختی معاصر و ریشههای کلاسیک آن، خلیل میرزایی و علی بقایی سرابی، تهران، جامعهشناسان، 1390، ص27.
[5]. در این مقاله جامعهشناسی بهعنوان شاخهای از علوم اجتماعی است که از بطن آن متولد شده است. اندیشه اجتماعی (در دوره پیشامدرن)، علوم اجتماعی و جامعهشناسی (در دوره مدرن) عناوینی است که سیدمن در کتاب خود به کار برده است.
[6]. سیدمن، استیون؛ کشاکش آراء در جامعهشناسی، هادی جلیلی، تهران، نی، 1388، چاپ دوم، ص30-21.
[7]. ازکیا، مصطفی و دربان آستانه، علیرضا؛ روشهای کاربردی تحقیق، تهران، کیهان، 1382، ص147-146.
[8]. عضدانلو، حمید؛ پیشین، ص626.
[9]. توسلی، غلامعباس؛ پیشین، ص10.
[10]. جلاییپور، حمیدرضا و محمدی، جمال؛ نظریههای متاخر جامعهشناسی، تهران، نی، 1387، ص35.
[11]. تنهایی، حسین ابوالحسن؛ نظریههای جامعهشناسی (ویژه دورههای کارشناسی)، مشهد، مرندیز، 1386، ص19-18.
[12]. دواس، دی. ای؛ پیمایش در تحقیقات اجتماعی، هوشنگ نایبی، تهران، نی، 1376، ص21.
[13]. آزاد ارمکی، تقی؛ نظریههای جامعهشناسی، تهران، سروش، 1376، چاپ اول، ص20-11.
[14]. پاملاجی، شومیکر و همکاران؛ پیشین، ص133.
[15]. آزاد ارمکی، تقی؛ پیشین، ص6-5.
[16]. جلاییپور، حمید؛ پیشین، ص33-32.
[17]. آزاد ارمکی، تقی؛ پیشین، ص56-55.
[18]. ریتزر، جورج؛ پیشین، ص29.
[19]. سیدمن، استیون؛ همان، ص18-15.
[20]. پاملاجی، شومیکر و همکاران؛ پیشین، ص202.
منبع نوشته: http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=46183
حمید مسعودی