نوشته‌های جامعه‌شناسی

نوشته‌های جامعه‌شناسی

  • خانه
  • پروفایل
  • ایمیل
  • آرشیو
  • نوشته‌ها

خلاصه کتاب نظریه اجتماعی و مسئله شهری اثر پیتر سوندرز

۱۳۹۸/۰۴/۰۴، 7:48

از اوایل دهه ۱۹۷۰، بسیاری از جامعه‌شناسان و محققان، به‌شدت درگیر بحث در حوزه جایگاه نظری مطالعات و تحقیقات شهری بوده‌اند. محققان پیرو سنت مارکسیستی، به‌شدت منتقد سنت تجربی مکتب شیکاگو بوده‌اند ولی در سال‌های پایانی قرن بیستم، برخی محققان، به دنبال تلفیق عناصر موجود در دیدگاه‌های رقیب بوده‌اند تا نظریه جامعی در باره شهر، به ‌عنوان پدیده‌ای اجتماعی ـ فرهنگی ارائه دهند.

پیتر سوندرز، یکی از نویسندگان ترکیبی است. سوندرز در کتاب  «نظریه اجتماعی و مسئله شهری»، با بررسی دقیق دیدگاه‌های نظری اصلی در حوزه جامعه‌شناسی شهری، به بحث درباره نقش فضای فیزیکی در ساختار اجتماعی پرداخته و راه‌های مختلف مفهوم‌سازی شهر را باهم مقایسه کرده است. این نویسنده در ضمن این کار، قوت و ضعف هریک را به‌خوبی آشکار کرده است.

دانلود نسخه انگلیسی کتاب

***

دریافت خلاصه فارسی کتاب

حمید مسعودی

رسالت واقعی حوزه فرهنگی شهرداری کلانشهرها

۱۳۹۷/۱۱/۰۷، 7:34

هرچقدر در تعریف فرهنگ و ابعاد آن انسجام وجود دارد، همان‌قدر نیز در رسالت‌های فرهنگی نهادهای متولی امر فرهنگی نیز انسجام عملیاتی و اجرایی دیده می‌شود. با انسجام ضعیف در تعریف فرهنگ سازمان چگونه می‌تواند رسالت فرهنگی داشته آن را پیاده کند؟ در سال‌های گذشته که شهرداری‌ها اقدام به ایجاد معاونت یا سازمان فرهنگی کرده‌اند، اهداف و وظایفی را برای آن‌ها برشمرده‌اند که با مرور اجمالی بر آنها، یک بی‌نظمی و نبود انسجام اجرایی در آنها به چشم می‌خورد. برنامه‌ها قابل اندازه‌گیری، رصد و ارزیابی نیست و یا کمتر به محک ارزیابی در می‌آید. جوانب ارتباطی آنها با شهروندان و سایر بخش‌های شهرداری دارای مسیر روشن و شفافی نمی‌باشد. برای نائل آمدن بر مشکلات برنامه‌ها و سیاست‌های فرهنگی شهرداری‌ها، الگوبرداری از سایر سازمان‌ها، استفاده از نیازهای شهروندان، انتظارات مدیران کلان شهرداری، سیاست‌های فرهنگی کشور و تجربیات مختلف ملی و بین‌المللی راهگشا بوده است. ولی همچنان رسالت فرهنگی شهرداری‌ها در بوته نقد بوده و پاسخ‌های روشنی نیز برای این انتقادها وجود ندارد. این سؤال از شهرداری‌ها پرسیده می‌شود که آیا برنامه‌ی خاص وظیفه شما بوده است یا خیر؟ همچنین نوع مدیریت شهرداری در شهرهای ایران کاملاً متفاوت از کشورهای دیگر است و این نیز باعث می‌شود، استفاده بهینه از تجربیات جهانی صورت نگیرد.

ارائه راهکارها و پیشنهادهای مختلف مبتنی بر تجربیات چندگانه می‌تواند راهگشای رسالت‌های فرهنگی شهرداری‌ها باشد. شهرداری‌ها نباید در امور فرهنگی که متولی مشخص در سایر سازمان‌ها دارد ورود مستقیم کنند. برای مثال متولی هنر، ورزش، آموزش، آسیب‌های اجتماعی و مهارت مشخص است. شهرداری‌ها در این زمینه صرفاً باید زیرساخت‌های شهری لازم را فراهم کنند. شهرداری‌ها بخش اصلی خدمات، برنامه‌ها و سیاست‌های فرهنگی خود را بایستی معطوف به درون سازمان شهرداری کنند تا به تمامی ابعاد شهر. به عبارت ساده اگر سازمان شهرداری وظایف مشخصی دارد، رسالت فرهنگی آن است که زمینه خدمات‌رسانی بهینه فراهم شود. برای مثال در حوزه ترافیک، بوستان‌ها، ساخت و ساز و خدمات شهری، معضلات بسیاری وجود دارد که حوزه فرهنگی می‌تواند در این زمینه فعالیت کند. خیل عظیم کارکنان شهرداری باید به طور مستقیم هدف حوزه فرهنگی در آموزش، اخلاق کار و توانمندی کاری قرار گیرند و شهروندان اولویت دوم را می‌گیرند.

پس از سال‌ها فعالیت حوزه فرهنگی شهرداری‌ها، نیازسنجی از مردم و انتظارات آنها از شهرداری‌ها می‌تواند، رهنمودهای مناسبی برای شهرداری در حوزه فرهنگی داشته باشد. شهرداری باید در ساخت و سازهای شهری بر مبانی فرهنگی؛ در حوزه ورزش بر ورزش همگانی و نه حرفه‌ای؛ در مشارکت اقتصادی بر عمومی‌سازی فعالیت‌های اقتصادی؛ در حوزه هنری بر هنر مردمی و در حوزه مسائل اجتماعی بر ارتباط آن با شهرداری تمرکز نماید. شهرداری‌ها ظرفیت‌های مختلفی در حوزه فعالیت‌های فرهنگی دارند ولی نباید تمامی بخش‌ها و فعالیت‌های فرهنگی را مدیریت کنند. رسالت فرهنگی شهرداری ایجاب می‌کند، نقش مردم را در فعالیت‌های فرهنگی تقویت کنند. مجری رویدادهای فرهنگی، آموزش رسمی، درمان‌گر و تسهیل‌گر اجتماعی از آسیب‌هایی است که حوزه فرهنگی را تهدید می‌کند. معضلات فرهنگی و اجتماعی شهرهای بزرگ کم نیست ولی باید از خود پرسید که شهرداری چه نقشی در ایجاد، تشدید و کاهش آنها دارد؟ روشن شدن این نقش رسالت فرهنگی شهرداری‌ها را تعیین می‌کند. هر اقدامی که در شهرداری‌ها رخ می‌دهد، نیازمند حضور حوزه فرهنگی است و حوزه فرهنگی بخشی جدا در شهرداری نیست. اینکه در جایی شهر ساخته شود، در جایی درآمد کسب شود، درجایی ترافیک روان شود و در جای برنامه‌ی فرهنگی اجرا شود، آسیب شهرداری‌ها است. شهرداری‌ها زمانی می‌توانند رسالت فرهنگی خود را به منصه ظهور رسانند که نگاه جزیره‌ای به زیربخش‌های خود را از بین ببرند.

حمید مسعودی، پژوهشگر اجتماعی جهاد دانشگاهی

 یادداشت چاپ شده در روزنامه شهرآرا

حمید مسعودی

پیدا و پنهان فیلم تنگه ابوقریب

۱۳۹۷/۰۵/۱۶، 8:41

ممکنه تنگه ابوقریب بهترین فیلم جشنواره قبل و به قول معروف سیمرغ‌ها رو درو کرده و از طرف دیگه راجع به یک موضوع حماسی و شجاعانه باشه، ولی به نظرم نقاط ضعف و قوت قابل توجهی داره.

این فیلم در نگاه اول صداگذاری و جلوه‌های ویژه‌اش و از طرف دیگه گریم و صحنه‌ها تماشاگر رو جذب می‌کنه و تا آخر هم همینطوری پیش می‌ره.



ولی متن فیلم‌نامه و دیالوگ‌های نامتناسب اگرچه با هدف کاهش اثر صحنه‌های خشن هست، ولی مصنوعی شده. دیدن تصاویر به شدت آزاددهنده همچون قطعی دست و پا، جنازه‌های فراوان، بدن‌های شیمیایی‌شده در کنار مسخره‌بازی‌های بازیگران و شعرهای ترکی و دیالوگ‌های بی‌ربط اعصاب خورد کنه.

فیلم نقش اول نداره و این خوبه، چون هدف نجات تنگه است. ولی تعجب می‌کنم که چرا یه بازیگری که ضعیف هم بازی کرده، باید جایزه نقش اول رو بگیره. حتی با نوع پوشش و دیالوگ‌های بی‌جا کلاً اضافی دیده می‌شه.

جملات شعارگونه‌ی قدیمی هم که کم نیست. ما جنگ نمی‌کنیم دفاع می‌کنیم، خط مقدم دیدنی نیست، چرا ترسیدن و برمی‌گردن باید تا آخرین قطره خون‌شون بجنگن، توپخانه کجاست؟ باید خودمون وایستیم جلوشون.

این جملات هم نشان از ناپختگی فیلم‌نامه داره.

تشنگی و یک تنه جنگیدن به خوبی پرداخته نشده و شما احساس نمی‌کنید که تشنه هستید یا تعداد کمی در برابر تعداد زیاد در حال جنگیدن، شما با صداها، انفجارها و تیرهای ناگهانی می‌جنگید.

تجربه ضعیف کارگردان هم مزید بر علت شده و به نظرم نباید محتوای با ارزش رو به دست کارگردان ضعیف داد. 
در هر صورت به نظرم سیمرغ گرفتن این فیلم نشان از فیلم خوب بودن‌اش نیست، بلکه پررنگ جلوه‌دادن ارزش‌هایی است که پشت‌پرده سیمرغ هست. فیلم ظاهر قوی ولی باطن ضعیف داره.
ولی در عین حال برید و ببینید، شاید ما درست نفهمیدیم. درضمن با بچه هم نرید.
‌

حمید مسعودی

تغییر نام معابر و میادین؛ بازی با هویت شهروندان

۱۳۹۷/۰۳/۱۶، 12:26
به گزارش ایسنا- منطقه خراسان، در ذیل ماده ۷۱ ‌قانون تشکیلات، وظایف و اختیارات و انتخاب شوراهای اسلامی کشور و انتخاب شهرداران آمده است تصویب نامگذاری معابر، میادین، خیابان‌ها، کوچه و کوی در حوزه شهری و همچنین تغییر نام آن‌ها با رعایت مقررات مربوط از وظایف شورای شهر است. امَا آیا شورای شهر صرفاً با اتکا به این قانون و بدون توجه به ابعاد اجتماعی و فرهنگی، می‌تواند نام‌گذاری و بازنام‌گذاری نماید؟ به‌راستی نامگذاری‌ها متکی بر چه شاخص‌هایی است؟ نام یک مکان هویت‌بخش و یا تقویت‌کننده عناصر هویتی و احساس تعلق شهروندان مخاطب (ساکن یا عابر) است. تجمیع اسامی معابر و میادین یک شهر نیز هویت کلان شهر را نمایان می‌سازد.
 
ساکنین و کسبه محلی به صورت روزانه از اسامی استفاده می‌کنند و گذرِ زمان احساس تعلق شهروندان به آنها را بیشتر می‌کند. این نام‌گذاری‌ها از گذشته‌های دور بر اساس محورهای مختلفی صورت می‌گرفت که در شهر مشهد نیز از این قاعده مستثنی نیست. نام‌گذاری می‌تواند با محوریت مشاهیر (میدان فردوسی)، تأسیسات و تجهیزات شهری (گاز، برق، بی‌سیم، پل خاکی)، بزرگان محلی (وکیل آباد) و سایر موارد باشد. به هر طریق این نام‌گذاری‌ها در نگاه اول بایستی متناسب با خلقیات، آداب و رسوم و نظرات شهروندان ساکن در محلات باشد. مگر اینکه معابر و میادین تازه تأسیس بوده و بافت مسکونی پیرامون آن شکل نگرفته باشد.
 
 
در کنار این موضوع، شاخص‌های نام‌گذاری معابر، مدیران شهری را به سمت انتخاب نام‌هایی متناسب با فرهنگ جامعه سوق می‌دهد؛ این اسامی بایستی با ویژگی‌های محله ارتباط و سنخیت داشته باشد؛ شهروندان به اسامی علاقه‌مند بوده و احساس ارتباط نمایند و مردم به اسامی اعتماد کرده و آن را به سرعت در صحبت‌های روزمره خود به کار ببرند. این حداقل حقی است که شهروندان در نام‌گذاری معابر محله خود دارند و مدیریت شهری و شورای شهر نباید از آن غافل باشند. ساده‌ترین کار نیز انجام یک نظرسنجی از بافت مسکونی در کنار سایر شاخص‌هاست. اسامی تحمیلی اگرچه در بلندمدت و به ناچار در بین مردم مطرح می‌شود ولی به‌کاربردن آن رضایت‌خاطر را به‌دنبال ندارد.
 
تغییر نام یا بازنام‌گذاری معابر و میادین تبعات بیشتری نسبت به نام‌گذاری اولیه آن دارد. به طوریکه با لحاظ تمام شرایط وقتی نامی انتخاب می‌شود، تغییر آن تبعات بیشتر می‌تواند داشته باشد و این امری بدیهی است. مگر اینکه این تغییر همسو با شاخص‌های گفته شده و صدالبته دیدگاه ساکنین و عابرین آن باشد. تبعات تغییر نام به مسائلی همچون نارضایتی شهروندان، سردرگمی آنها، کاهش احساس تعلق و هویت محلی، هزینه‌های مالی و مشتری‌مداری برای کسبه، هزینه‌های بازنگری در نقشه‌ها و احتمالاً اعمال سلایق شخصی مدیران را به دنبال دارد. این موضوع مهم است که مدیریت شهری، در تغییر نام‌ها، توجیه مناسب و اسناد متقنی داشته و دیدگاه نهادهای محلی، شورای محله، ساکنین و کسبه را در نظر گرفته و ادله کافی برای نامناسب‌بودن نام قبلی داشته باشد. 
 
پژوهش‌های مختلفی ثابت کرده است،‌ نام‌گذاری و بازنام‌گذاری میادین و معابر شهری کارکردهای مختلفی دارد؛ تسهیل مدیریت بهینه در شهر، هویت‌بخشی به فضاها، ایجاد احساس تعلق در بین شهروندان، مدیریت بهینه اطلاعات شهری شهروندان، تعیین جایگاه شهروندان و کسبه مستقر در آن، تشخیص نگرش به بافت خاص شهری از جمله این کارکردهاست. اما آنچه اهمیت بسزایی دارد، کارکرد سیاسی نام‌گذاری معابر است. کارکرد سیاسی صرفاً به معنای جوانب حکومتی و دولتی نیست، بلکه بیشتر نگاه از بالابه‌پایین را مطرح می‌کند. کارکرد سیاسی زمانی می‌تواند تبعات کمتری داشته باشد که همسو با سایر شاخص‌های ذکر شده باشد. 
 
امروزه شاهد تغییر اسامی معابر و میادین در شهرها بدون توجه به تبعات آن هستیم و این تغییرات بیشتر نگاهی یک‌سویه به نام‌گذاری معابر بوده و مردم در آن جایگاهی ندارند. پیشنهاد می‌شود در راستای کاهش این تبعات، کمیته نام‌گذاری معابر در شورای شهر روش‌های انتخاب نام و تغییر آن را توسعه داده و تمامی جوانب را در نظر بگیرد.
 
یادداشت ازحمید مسعودی، پژوهش‌گر اجتماعی.
 
لینک خبر در ایسنا:
http://khorasan.isna.ir/default.aspx?NSID=5&SSLID=46&NID=130311
حمید مسعودی

عکس سلفی نمایش متظاهرانه‌ی فردگرایی در حادثه پلاسکو

۱۳۹۵/۱۱/۰۳، 11:11

چند وقتی است که حادثه پلاسکو، نماد قدرت اقتصاد سیاسی در صدر اخبار و حوادث ایران قرار گرفته است. عکس‌های سلفی این حادثه دلخراش امّا نمک بر زخم خانواده‌هایی است که عزیزان و یا اموال و دارایی‌هایی را از دست داده‌اند. واژه سلفی که آن را خودعکس یا خویش‌انداز ترجمه کرده‌اند ترجمه بدون تغییر مشتقات Self است. سلفی را می‌توان عکس‌هایی دانست که خود فرد از خود می‌گیرد. حتی به نظر بنده اینها را باید عکس دانست تا تصویر، چرا که حاوی آثار هنری و فنون هنری نیست و در هر شرایطی ممکن است گرفته شود. کاربر در این عکس‌ها تلاش می‌کند از نمایش چهره خود فراتر رود و با خاص‌گرایی پس‌زمینه آن خود و شرایط خاص خود و توانمندی خود در خلق این عکس را بیشتر نمایش دهد. سلفی با فضاهای طبیعی، بازیگران، فوتبالیست‌ها، شخصیت‌های سیاسی و از این قسم نه برای نمایش این مناظر و افراد خاص بلکه برای نمایش خاص‌بودگی فرد سلفی‌گیر است.

بر اساس مطالعات انجام شده توسط سالتز (2014)، کیو و همکاران (2015)،‌ سوروکفسکی (2015) و فراش (2015) کاربران به دلایل مختلفی اقدام به ثبت عکس‌های سلفی می‌کنند. اولین سلفی به تاریخ 1523 بازمی‌گردد که پارمیجانو در یک آینه محدب خود را کشید. عکس‌های سلفی در راستای ایجاد نمایشی تعاملات اجتماعی و یا ارتباطات اجتماعی غیرواقعی (لایک)، نمایشی‌کردن خودشیفتگی (نارسیسیم) هستند. با سلفی‌ها همه هنرمند نیستند بلکه همه هنر را برای رسیدن به اهداف فردگرایانه خود به نمایش می‌گذارند.
خاص‌بودگی پس زمینه و یا ظاهر فرد در این عکس‌ها معضل مهم آن به شمار می‌رود. این خاص‌بودگی عمومیت ندارد و هرچه آنی،‌ جالب و غیرقابل دسترس باشد ارزش عکس سلفی را در نگاه سلفی‌گیر بالا می‌برد. و اینچنین است که مخاطب و بییننده (نه نگاه‌کننده) آن هم آن را بیشتر دنبال می‌کند. خاص‌بودگی در مناظر عمومی همچون پارک‌ها، رستوران‌ها، کلاس‌ها کمتر خود را نشان می‌دهد. این خاص‌بودگی اگر در طبیعت‌های خاص، افراد خاص(سیاست‌مداران، ورزشکاران و بازیگران)، حوادث خاص (سیل، آتش‌سوزی، تصادف) و یا مراسم خاص (مرگ، تولد، عروسی شخصیت‌های خاص) رخ دهد، سلفی‌بگیر بیش‌ازبیش به هدف خود می‌رسد. برای سلفی‌بگیر مهم این است که ثابت کند من توانستم، فقط من توانستم که خود را در این صحنه حاضر و نمایش دهم و برای وی کیفیت مثبت یا منفی آن اهمیتی ندارد.
هرچه جامعه این وضعیت را بیشتر دنبال کند (لایک کند) بیش از بیش فرهنگ سلفی‌گیری رواج می‌یابد. به معنای دیگر همه ما حسرت می‌خوریم که چرا در آن سانحه نبودیم، چرا با فلانی نبودیم که عکس گرفتیم، همه‌ی مایی که عکس‌های سلفی این افراد را دنبال می‌کنیم. عکس سلفی دیگر به معنای توانمندی در گرفتن عکس از خود نیست، بلکه به معنای نمایشی جلوه‌دادن خودشیفتگی من است. عکس سلفی بیش از اندازه من را نمایش می‌دهد. من را کاریکاتوری می‌کند. من باید دیده شوم، من باید تأیید شوم. این است که بر اساس این پژوهش‌ها اغلب افرادی که عکس سلفی می‌گیرند از حمایت اجتماعی پایینی در شبکه اجتماعی خویشاوندی، دوستانه و خانوادگی برخوردارند. آنها تلاش می‌کنند با صرف هزینه‌های پایین خود را نمایش داده و حمایت اجتماعی برای خود جلب کنند.
عکس سلفی نقطه افراطی فردگرایی و لذا نابودی انسجام اجتماعی و همبستگی اجتماعی است. به بیان ساده سلفی‌بگیر تمام تلاش خود را می‌کند تا از خود و صحنه تصادف عکس بگیرد ولی بر اساس معیارهای نوع‌دوستی و همبستگی اجتماعی برای کمک به هم‌نوع خود تلاش نمی‌کند. در صحنه‌های آتش‌سوزی و ریزش پلاسکو حاضر می‌شود، نه برای کمک به هم‌نوع و تسهیل امدادرسانی بلکه برای نمایش خاص‌بودگی خود و خودشیفتگی بیش از حد خود. و چقدر این پدیده بیش از اندازه جامعه را نابود می‌کند زمانی که با درد دیگران سلفی می‌گیریم.
عکس سلفی تلاش کاربران برای سرپوشی بر ضعف‌های آنها در دنیای واقع است. آنها به بیان گافمن سعی می‌کنند داغ ننگ خود را پنهان کرده و به بیان بوردیو منش خاصی را به نمایش بگذارند. بین عکس سلفی و رفتار واقعی آنها تفاوت وجود دارد. اگرچه وقتی این پدیده همه‌گیر شد، هنجار سلفی‌گیری را رواج داده و پدیده‌های نوینی را به نمایش می‌گذارد. عکس سلفی در حادثه پلاسکو و سایر صحنه‌ها ادامه خواهد داشت چرا که ما این عکس‌ها را دنبال می‌کنیم.

🙏 بیایید دنبال نکنیم. حمایت نکنیم. خودشیفته نسازیم... 🙏

 

📌 حمید مسعودی - دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی

 

 

حمید مسعودی

تقلب در پژوهش‌های کیفی آسان‌تر از پژوهش‌های کمی!

۱۳۹۵/۱۰/۲۴، 19:28

📌 چندوقتی است که شاهد درخواست‌های بسیاری از سوی دانشجویانی شده‌ایم که تمایل دارند فصل چهارم پایان‌نامه و حتی رساله خود را کسی غیر از خودشان انجام دهد. با این موضوع روشن می‌شود که پژوهش‌های کیفی نیز در حال بازاری‌شدن است و به شرکت‌ها و افراد واگذار می‌شود. به راستی چه اتفاق خواهد افتاد اگر چنین شود؟ آیا دانشگاه‌ها، نشریات و اساتید متوجه خواهند شد که در پایان‌نامه یا مقاله‌ای که به روش کیفی (مثلاً تحلیل مضمون یا تحلیل روایت) انجام شده است، تقلبی صورت گرفته یا داده‌سازی شده است؟ اصلاً گردآوری اطلاعات انجام نشده است؟ به چند نکته جالب در این رابطه اشاره می‌کنم:

📌 می‌دانیم که پژوهش کیفی محقق‌محور است نه ابزارمحور. کنترل ابزار و اعتبار و صحت آن ساده‌تر از کنترل شخص محقق است. از طرف دیگر زمان بیشتری برای کنترل محقق نیاز است تا ابزار؛ و در انبوه دانشجویان و محققان کنترل آنها کمتر صورت می‌گیرد. همچنین پژوهش کیفی قابلیت تعمیم به جامعه ندارد و بیشتر به خلق مفاهیم و نظریات جدید منجر می‌شود. عدم قدرت تعمیم این پژوهش‌ها و قوم‌مداری (خاص‌گرایی) آنها باعث می‌شود که هر یافته‌ای به راحتی مورد پذیرش قرار گیرد.

📌 با توجه به اینکه پژوهش کیفی آزمون‌پذیر نیست یا لااقل به سختی قابل آزمون است و این هم به بحث قبل مرتبط است، کمتر کسی تمایل دارد که یافته‌ها را آزمون کند، لذا در این صورت نیز صحت و سقم آن بیشتر به خطر می‌افتد. چرا که تا وقتی نتوان یافته‌ای را آزمود و تکرار کرد ناچار باید به آن اعتماد کرد.

📌 خواندن نتایج پژوهش کیفی خسته‌کننده است؛ اگرچه انجام آن نیز خسته‌کننده است و زحمت زیادی را از محقق می‌برد. زمان‌بر بودن و خسته‌کننده‌بودن آن هم باعث می‌شود که کنترل کمتری بر یافته‌های آن انجام گیرد و لذا اعتبار یافته‌ها به زیر سؤال می‌رود.

📌 خلاقیت یکی از عناصر اصلی در پژوهش کیفی است چرا که محقق محور است ولی خلاقیت کاذب در پژوهش کیفی برتری به حساب می‌آید. یعنی اینکه با مفهوم‌سازی‌های نو این گمان می‌رود که یافته خلاقانه ابداع شده است در صورتی که در اغلب موارد این‌گونه نیست.

✅ چه باید کرد؟
📌 بنا به این موارد اعتماد به پژوهشگر کیفی کلید حل مشکل است؛ تا زمانی که محقق مورد اعتماد نباشد نمی‌توان به مسیر پژوهش و یافته‌ها اعتماد کرد. این یعنی اینکه استاد راهنما به دانشجو و نشریات به نویسنده باید اعتماد و شناخت کامل داشته باشند تا در این میان بهتر بتوانند به یافته‌های ارائه شده اعتماد کنند.

📌 بهتر است پژوهش کیفی را در مقام پژوهش معتبر صاحب‌نظران آن حوزه انجام دهند. صاحب‌نظر نمی‌تواند یا کمتر می‌تواند دانشجوی کارشناسی‌ارشد و حتی گاهی دانشجوی دکتری باشد. صاحب‌نظر عمری در حوزه خاص پژوهش کرده و حال به انجام پژوهش کیفی در آن حوزه اقدام می‌کند. برای آموزش و یادگیری اما مشکلی وجود ندارد. پذیرش مقاله نیز می‌تواند به صاحب‌نظر بودن نویسنده اتکا کند. پس در دانشگاه‌ها نباید بر انجام پژوهش کیفی در قالب پایان‌نامه اقدام کرد و اگر چنین کرد باید دانشجو را کنترل جدی نمود.

✅ چند گفتگو:
- استاد: با کیا مصاحبه کردی؟
- دانشجو: استاد مصاحبه‌شونده رو که نمیشه معرفی کرد!!!

- استاد: فایل صوت مصاحبه‌هات رو بده بهم!
- دانشجو: استاد مصاحبه‌شونده اجازه نداد ضبط کنم!!!

- استاد: پس متن مصاحبه‌ها رو بده بخونم!
- دانشجو: من که ضبط نکردم متن مصاحبه ندارم، فقط کلیدواژه‌هاست!!!

- استاد: واقعاً مصاحبه کردی؟!
- دانشجو: یعنی شما به من اعتماد ندارید!؟!


📌 این نوشتار نشان از آن ندارد که در پژوهش کمی امکان تقلب نیست بلکه قابل کنترل‌تر است.

حمیدمسعودی (دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی)

حمید مسعودی

تلگرام جایی برای پژوهش نیست!

۱۳۹۵/۰۹/۲۷، 15:55

یادداشتی از حمید مسعودی پژوهشگر اجتماعی به مناسب هفته‌پژوهش...

📌 در حال حاضر کانال‌ها و گروه‌های بسیاری برای آموزشِ پژوهش بالاخص روش‌تحقیق، آمار، مقاله‌نویسی، نظریات و ... شکل‌گرفته و اغلب نیز اعضای قابل توجهی دارند. هدف از این کانال‌ها گویا آموزشِ پژوهش است. ولی آیا واقعاً فضای تلگرامی فضای آموزشی و فضای پژوهشی خواهد بود؟ این سؤالی است که به نظرم با پاسخ به آن تکلیف خود را با تلگرام روشن خواهیم کرد.

📌 فضای تلگرامی فضای سرعت است. فضای کوتاه‌نویسی است. فضای تصویر و فیلم‌کوتاه است. فضای تلگرام، فضای آدم‌های کم‌حوصله است. در این فضا چه پیام‌هایی بیشترین طرفداری را خواهند داشت؟ آنچنان که شما هم در فضای تلگرامی خود می‌بینید بیشترین کانال‌ها،‌ خبری و طنز هستند. در کانال‌های پرطرفدار پیام‌هایی کوتاه و جذاب منتشر می‌شوند. این فضا برای آدم‌هایی است که کمتر تمایل دارند فکر کنند. در گروه‌هایی که پیام طولانی ارسال می‌ّشود اعتراض به بلندیِ پیام از طرف بیشتر کاربران دیده می‌شود.

📌 پژوهش که نیاز به تفکر دارد، نیاز به تعمق دارد، نیاز به تمرین دارد، نیاز به حضور در میدان دارد،‌ نیاز به دقت دارد، جای کم‌رنگی در فضای این چنینی خواهد داشت. نمی‌توان در این فضا به آموزشِ پژوهش با تمامی جزئیات و تفصیل پرداخت. کاربران تمایلی به خواندن ندارند. کاربران فیلم کوتاه آموزشی، تصویر و مدل آموزشی و جملات کوتاه آموزشی را بیشتر می‌پسندند. پس چه استفاده‌ای از این فضا برای رشد پژوهشی می‌توان نمود؟

➖ اطلاع‌رسانی پژوهشی اولین قدم است که در این فضا رایج است و واقعاً با توجه به سرعت و کاهش هزینه‌ها بسیار هم توصیه می‌شود. برگزاری کارگاه‌ها، سخنرانی‌ها، همایش‌ها و انتشار محتوای آن از این موارد است.

➖ رفع اشکال و پاسخ به سؤالات پژوهشی نگاهی دیگر است که دسترسی شما را به اغلب پژوهشگران حتی اساتید دانشگاه را فراهم می‌کند. واقعاً چه لذتی دارد که با استادی که تا دیروز کتابش را می‌خواندیم گفتگو کنیم.

➖ ارائه فایل‌های آموزشی صرفاً به معنای دسترسی به آن در این فضا ممکن است. به راحتی همه دانشجویان مشتاق به کتب آموزشی، پاورپوینت‌ها، جزوات آموزشی، فیلم‌های آموزشی دسترسی دارند و اگر بر مدیریت آن تمرکز شود، عدالت دسترسی به منابع آموزشی و از سوی دیگر ارتقای کیفیت پژوهش کمک می‌کند.

➖ نمایش توانمندی آموزشی و جذب مخاطبان نیز به خوبی در این فضا شکل گرفته است. بسیاری از پژوهشگران با کانال‌های خود دانش خود را به دست تمامی دانشجویان عضو کانال می‌رسانند و این در آینده سرمایه‌اجتماعی واقعی را بر این اساس شکل می‌دهد.

➖ کسب درآمد از طریق فعالیت‌های خرد پژوهشی همچون نگارش مقاله، نگارش پایان‌نامه،‌ انجام تحلیل آماری نیز در این فضا به خوبی راه خود را پیدا کرده است. تبلیغ محلی و شهری به تبلیغ ملی و کشوری تبدیل شده و هر که توان تبلیغی بالایی داشته باشد درآمد بیشتری نیز کسب می‌کند.

➖ تشکیل شبکه پژوهشگران هم از دیگر قابلیت‌های آن است. این شبکه نیز در خود فضایی اطلاع‌رسانی و بحث‌هایی کلی است. این شبکه برگرفته و وابسته به فضای واقعی پژوهشگران است که اگر این فضای واقعی خدشه‌دار شود فضای مجازی هم کارکرد خود را از دست می‌دهد.

➕ حضور پررنگ در فضای به اصطلاح آموزشی تلگرام، حوصله دانشجو را در سر کلاس واقعی به سر خواهد برد. دانشجو تمایلی به توضیحات مفصل ندارد، دانشجو دوست دارد سریع برویم سر اصل مطلب! اینگونه است که دیگر نمی‌توانیم سرکلاس مثلاً دکتر فاضلی استاد جامعه‌شناسی بنشینیم که سر کلاس می‌گفت "فکر کنم تو این چهارپنج ساعت برسم سؤال شما رو جواب بدم".

➕ بنابراین فضای تلگرامی نمی‌تواند فضای واقعی آموزشِ پژوهش باشد، حتی فضای مجازی آموزشِ پژوهش نیز نیست. بلکه تنها فضایی برای ارسال و دریافت سریع اطلاعات پژوهشی است که در نوع خود ارزنده است.

 

 

حمید مسعودی

اصل مینیمالیسم در ارائه یافته‌های پژوهشی

۱۳۹۵/۰۹/۰۳، 15:28

👈 مینیمالیسم جنبشی است که به دنبال سادگی در طراحی مطرح شده است. اغلب معماران و هنرمندان مخصوصاً نقاشان و سینماگران به دنبال آن بوده‌اند که این اصل را در ارائه طرح خود لحاظ کنند. تاریخچه‌ی آن نیز به حدود 70 سال پیش باز می‌گردد. این جنبش گویا آخرین تلاش‌های مدرنیست‌ها بوده و امروزه پست مدرن‌ها تلاش کرده‌اند طرح خود را جایگزین آن کنند. به آرم سازمان‌ها بنگرید؛ در گذشته آرم سازمان‌ها بسیار پیچیده و گیج‌کننده بود ولی امروزه این آرم‌ها بسیار ساده شده‌اند. فیلم‌های قدیمی بسیار پر بودند از تزیینات و تجهیزات و فیلم‌های امروزی بسیار ساده‌تر شده‌اند.

👈 هدف در مینیمالیسم این است که آنچه دیده می‌شود همان چیزی باشد که هست. ساده‌گرایان یا مینیمالیست‌ها سعی می‌کنند فرم و ترکیب‌بندی طرح خود را عاری از هرگونه پیچیدگی، تزیین اضافی و حواشی غیرضرور ارائه نمایند. به اعتقاد آنها با استفاده کمتر از عناصر، می‌توان تأثیر بیشتری ایجاد کرد. با امکانات کمتر می‌توان کارهای بیشتری انجام داد. پس این جنبش در هنر، ادبیات، موسیقی و معماری کاربرد بسزایی یافته است.

👈 اگر بخواهیم با این دیدگاه به یافته‌های پژوهش نگاه کنیم، به چه نتیجه‌ای می‌رسیم؟ چگونه می‌توان هنر مینیمالیسم را در ارائه یافته‌های پژوهش بکار برد؟ بر اساس دیدگاه مینیمالیسمی یافته‌های پژوهش باید با سادگی در ارائه همراه باشد. مهمترین یافته‌‌ها ارائه شود. کمترین حواشی را داشته باشد. کلیدی‌ترین نکات و دستاوردها را داشته باشد. نگرانی بیشتر پژوهشگران این است که در ارائه یافته‌های خود سعی می‌کنند تمامی تخم‌مرغ‌های خود را داخل سبد ارائه قرار دهند. اما این تفکر و تصمیم اشتباهی است.

👈 بر اساس این دیدگاه یافته‌های پژوهش بایستی خلاقانه و قابل درک برای هر نوع مخاطبی باشد. یافته‌ها بایستی زیبا ارائه شود. یافته‌ها باید ساده باشد. یافته‌ها را باید صادقانه ارائه دهیم. از یافته‌ها در هر زمانی بتوان استفاده کرد. دقیق باشد و در نهایت مختصر و کوچک باشد. با این فنون است که هدف اصلی اجرای پژوهش یعنی اثرگذاری آن دوچندان می‌شود. ارائه متنی، جدولی و صحافی شده از چالش‌های جدی در حوزه اثرگذاری یافته‌های پژوهش است که باید مورد بازنگری و تغییر و تحول قرار گیرد.

📌 حمید مسعودی - پژوهشگر اجتماعی

 

https://telegram.me/isociology

 

حمید مسعودی

هم‌وای‌فایی (Wifi) و تضییع حقوق همسایگی

۱۳۹۵/۰۸/۱۸، 14:14

آپارتمان‌نشینی فاصله فیزیکی ما را از هم کاهش داده و گویا اجسام ما را در عین حالی که روابط اجتماعی و روابط همسایگی ضعیف‌تر شده به هم نزدیک‌تر کرده است. نزدیکی فضایی و دوری اجتماعی در آپارتمان‌نشینی، فردگرایی را رغم زده و هرکس ساز ناکوک خود را می‌زند. در این فضاهای ضعیف پیوندی، بر اساس نظر جامعه‌شناسان ساخت مسئولیت‌های گروهی همچون مدیر ساختمان و واگذاری مسئولیت نگهداری آپارتمان همچون نظافت و تعمیر، نشان از فردگرایی بیشتر و کاهش فعالیت مشارکتی-گروهی می‌باشد. هر کسی در خانه خود مشغول زندگی است، سعی می‌کند کمترین مزاحمت را نیز برای همسایگان خود داشته باشد. زباله در راهرو نریزد، سروصدا نداشته باشد، حق شارژ خود را به موقع پرداخت کند، از تعمیرات بی‌موقع خودداری نماید. ولی ورود تکنولوژی‌های جدید زمینه دیگری در ایجاد مزاحمت همسایگی رخ داده است. برای درک این پدیده کافیست وای‌فای لپ‌تاب یا گوشی موبایل خود را روشن کنید. چند شبکه در فضای آن مشاهده می‌کنید. اسامی خاص شبکه‌های وای‌فای شما را کنجکاو می‌کند که اینها چه کسانی هستند؟

اینها همسایگان ما هستند که بدون اجازه ما به خانه‌های ما آمده‌اند. اینها اگرچه برای فردگراییِ همسایه می‌باشند ولی شعاع اثرگذاری آنها به خانه‌های ما نیز رسیده است. فراموش نکنید که شبکه شما هم در خانه همسایه وجود دارد. این سیستم ارتباطی برای اولین بار در سال 2007 به دنیای مجازی وارد شد. یا مزیت‌های بیشمار آن و یا کوتاهی پژوهشگران باعث شده است که شاهد محکمی مبنی بر مضرات آن نداشته باشیم. اما تکرار مضرات احتمالی این سیستم در مقالات مختلف گویای مضرات قطعی است که کسی توان گفتن آن را ندارد. بر اساس این مضرات ارائه شده احتمالی، این سیستم، مضراتی بر مغز، جنین، سلامت کودک، سلامت روان و حتی سلامت جسمی و گوارشی دارد. پس، شاید برای شما جالب باشد که بدون اینکه مزاحمتی قابل رؤیت برای همسایگان داشته باشیم چگونه با تکنولوژی‌های جدید حقوق همسایگان خود را پایمال می‌کنیم.

ما بی‌خواب شده‌ایم یا خیر؟ آیا اضطراب و نگرانی ما بیشتر شده است یا خیر؟ آیا سلامت کودکان ما در خطر قرار گرفته است یا خیر؟ آیا فعالیت ذهنی و فکری ما کمتر شده است یا خیر؟ آیا میزان ناباروری در بین زوج‌های جوان کمتر شده است یا خیر؟ آیا سرطان‌های نوپدید بیشتر شده است یا خیر؟ و هزاران سؤال دیگری که نه تمام پاسخ آن، بلکه بخشی از پاسخ آن به این تکنولوژی‌های جدید باز‌می‌گردد. مانند مضراتی که کابل‌های فشار قوی برق بر خون انسان دارد و تا سال‌ها مورد تأیید نبوده و امروزه تأیید گردیده است. اگر احتمال دهیم که فناوری وای‌فای برای انسان مضراتی دارد، آیا نمی‌توانیم بگوییم که در آپارتمان‌های خود برای دیگر همسایگان و آنها هم برای ما مزاحمت‌هایی را ایجاد کرده‌اند. جامعه‌شناسان فنی نیستند که راهکاری فنی برای آن پیدا کنند چراکه جامعه‌شناسان بر شناخت اجتماعی این پدیده تمرکز دارند. لذا یا باید این فن را رها کنیم، یا شعاع اثرگذاری آن را کاهش دهیم و یا اینکه از سایر فناوری‌ها همچون مودم‌های سیمی استفاده کنیم. پس باید در آپارتمان‌نشینی و برای کاهش مزاحمت‌های همسایگی به این پدیده جدید که آن را "هم‌وای‌فایی" می‌نامیم، توجه کنیم.

 

حمیدمسعودی- پژوهشگر اجتماعی

 

حمید مسعودی

تجربیات و پیشنهادهای من برای مدیریت و مشارکت در یک گروه تلگرامی

۱۳۹۵/۰۵/۱۲، 12:9

✅ تجربیات و پیشنهادهای من برای مدیریت و مشارکت در یک گروه تلگرامی

📌 اگرچه طولانی است ولی سعی کردم تیتروار اشاره کنم تا حضور مناسبی در تلگرام داشته باشید.

✅ به اعتقاد من فضاهای تلگرامی فضای سرعت و انتشار سریع مطلب است. پس بیشتر برای ارائه اخبار، اطلاع رسانی و تذکر کفایت می کند. مثلا تلگرام فضای خوبی برای بازاریابی و فروش محصولات نیست و فقط می تواند اطلاع رسانی کند.
✅ به نظر من فضاهای تلگرامی فضای کوتاه¬گویی و خلاصه گویی است. بنابراین انتظار نداریم که مخاطبان مطالب طولانی ما را بخوانند. مطالب باید تیتروار و خلاصه آورده شود.
✅ فضاهای تلگرامی فضاهای چندگانه گویی و ارائه تنوعی از محتواهای مجازی همچون متن، تصویر، فیلم و صوت است. مخاطبان از تصویر و آنهم تصاویر خاص بیشتر استقبال می کنند تا مطلب و فیلم بلند. حتی استفاده از گیف ها نسبت به فیلمی که نیاز به دانلود دارد بیشتر است.
✅ فضاهای تلگرامی فرصت تفکر را از مخاطب می گیرد. مخاطب باید توانمندی فالبداهه اندیشی را داشته باشد. اگر مخاطبی بخواهد در رابطه با محتوایی اندیشه کند باید پس از مطالعه، از فضای تلگرام خارج شود. والا به دلیل تنوع موضوعات و مطالب در رابطه با هر محتوایی مکثی کوتاه می شود. در دنیای واقعی تلگرام همچون بیلبورد درون شهری است که از کنار آن رد می شویم. ولی در اصل بهتر بود در سینما یک فیلم را می دیدیم و چند ساعت راجع به آن فکر می کردیم.
✅ تلگرام برای پرسش و پاسخ مناسب تر است تا مباحثه های طولانی. فردی سؤالی دارد می پرسد و اگر کسی اطلاعی داشت پاسخ می دهد. تلگرام مانند پرسیدن آدرس در یک شهر ناآشنا به کار شما می آید. در برخی موارد شما را با اشاره دست هم راهنمایی می کنند. ولی تلگرام نمی تواند نقش صحبت طولانی را به خوبی ایفا کند. مثل اینکه در تلگرام شما نمی توانید در پارک بنشینید و با کسی ساعت ها صحبت کنید.
✅ مزاحم های حاشیه ای برای بحث وجود دارد که برای فراغت و تفریح طراحی شده است. استفاده از استیکر خود نشان از جذابیت تفریحی دارد و شما با یک استیکر یا یک ایموجی به راحتی می توانید لب مطلب خود را برسانید. لازم نیست شما به کسی اعتراض شفاهی یا کتبی بکنید، همین که چهره عصبانی خود را در قالب یک ایموجی نشان می دهید کفایت می کند.

✅ پس تلگرام سریع، خلاصه، تیتروار، سطحی، متنوع و البته فراغتی است. پس مخاطب با این شرایط بهتر کار می کند تا با شرایطی که ما در دنیای واقعی از وی انتظار داریم. مخاطب تلگرامی حوصله، وقت و انرژی برای مباحثه ندارد.
📌 این گونه است که فضاهای گروه های تلگرامی اغلب به مباحثه چند نفره در یک گروه صد نفره ختم می شود.
📌 فکر می کنیم مخاطبین دیگر مباحثات ما را دنبال می کنند؛ در صورتی که در بین آنها هم تعداد انگشت شمار است.

📌 پس گروهی راه اندازی کنید که پرسش و پاسخی باشد(گروه های فنی، پژوهشی، ترفندها موفقتر از مباحثه ها هستند.)
📌 گروهی راه اندازی کنید که خانوادگی و دوستانه باشد تا تخصصی صرف. چرا که علت اصلی دوام این دو نوع گروه، ارتباط آنها در فضای واقعی است.
📌 گروهی راه اندازی کنید که تعداد افراد حاضر در آن کم بوده و در یک هدف مشترک باشند. مثلا اعضای یک تیم کاری در رابطه با یک پروژه علمی، فنی و کاری می توانند یک گروه کارا در تلگرام داشته باشند.
📌 گروهی راه اندازی کنید که نیاز به مباحثه در آن کمتر باشد. مخاطبان کمتر در گروه ها برای بحث مشارکت می کنند.
📌 مدیریت گروه مباحثه بسیار سخت تر از گروه های دیگر است. چرا که زمان بر بوده و نیاز به صرف انرژی بیشتری است.
📌 مخاطبان و اعضا تمایل دارند تا حاشیه نگاری کنند تا متن نگاری. بیشتر به حاشیه می روند.
📌 مخاطبان خود را نشان می دهند. حال به هر طریق ممکن. مخاطب بحث را نه فقط به حاشیه بلکه به سمت نظرات شخصی خود سوق می دهد.
📌 کانال ها برای موضوعات مباحثه ای، ارائه خلاصه نظریات، خلاصه کتب، خلاصه روش ها و آموزش ها بسیار از گروه ها مناسب تر هستند.
📌 در گروه های مباحثه می توان با استفاده از چندین مدیر، چندین برگزار کننده و چندین مبحث متنوع در روزهای مختلف گروه را مدیریت کرد. ولی در همین وضعیت هم چند نفر بیشتر مشارکت ندارند.
📌 به دلیل حضور تکثری از افراد، اعضای یک گروه سعی می کنند خود را بی هویت یا ناهویت نشان دهند. یعنی چون مطلبی از طرف مخاطب درج می شود ممکن است توسط اعضای دیگر پیگیری امنیتی و اخلاقی شود پس شناسه و تصویر و نام مخاطب واقعی نخواهد بود. همچنین ممکن است شناس بودن مخصوصا برای خانم ها عواقبی دیگر نیز داشته باشد.
📌 در آینده ای نزدیک کانال ها این قابلیت را خواهند داشت که مخاطبین و اعضا بتوانند در رابطه با مطالب کامنت بگذارند. در این صورت بازدهی بسیار بهتر خواهد بود. اتفاقی که در فیس بوک و اینستاگرام در حال حاضر رخ می دهد.

🌹 حمید مسعودی- پژوهشگر اجتماعی


💯 پژوهشگرام
@isociology

حمید مسعودی

اشتباه در بیان آمار و تعابیر مختلف از آن

۱۳۹۵/۰۴/۱۴، 3:9
خبر زیر را بخوانید:

📌 "معاون توسعه مشارکت‌های مردمی کمیته امداد خاطرنشان کرد: کمک مردم به کمیته امداد تحت تاثیر هر نوع تبلیغاتی دچار تغییر می‌شود و همین انتشار فیش‌های حقوقی مدیران در کمک مردم به کمیته امداد تاثیر گذاشته است. ایسنا"

✅ در این خبر آمده است که انتشار فیش های حقوقی بر کمک مردم به کمیته امداد مؤثر است.

✅ با خواندن این خبر خواننده متوجه نمی شود که کاهنده کمک است یا افزاینده!

✅ از آنجا که ترویج فضای بی اعتمادی و فساد ممکن است، باعث شود، مردم به نهادهای امدادرسانی کمتر اعتماد کرده و لذا کمتر به این نهادها کمک کنند، لذا خبر باید به صورت صحیح مخابره می شد یا بیان میشد:

📌 "انتشار فیش های حقوقی باعث می شود که مردم کمتر به کمیته امداد کمک کنند."

💯 پژوهشگرام
@isociology

حمید مسعودی

عزاداریِ تظاهریِ معاصر در مناسکِ مذهبیِ خانگی

۱۳۹۵/۰۴/۰۷، 16:41

✅ مراسم و مناسک مذهبی از دیرباز کارکردهای اجتماعی خاصی داشته است. علل اصلی تداوم این مراسم نیز در یک نگاه همین کارکردهای مذهبی آن است و در تحلیل این مراسم بایستی در کنار ابعاد دینی و مذهبی و فلسفه وجودی آن از نگاه اسلام به کارکردهای اجتماعی آن نیز پرداخت. مراسم مذهبی از گذشته اغلب در مساجد، حسینیه ها، میادین اصلی شهر و منازل برگزار می گردید. برگزاری این مراسم در منازل در جامعه زنان رونق بیشتری نسبت به مردان دارد تا حدی که آن را "مجالس زنانه" نام می¬برند. ولی امروزه شاهد آن هستیم که نقش "مردان" و مشارکت آنها در این مراسم ها نیز پررنگ تر شده است.

✅ اگرچه محدودیت های سیاسی، اجتماعی و فردی حضور زنان در مساجد را علت رونق آن در منازل می دانند(همچون زمان حضرت امام صادق(ع)) ولی امروزه اغلب این محدودیت ها برداشته شده است. از سوی دیگر مجالس خانگی، بیشترین آزادی را در بیان مباحث عمومی جامعه داشته است. خطبا، مردان ریش سفید و زنان دیگر سعی در مرور مسائل روز جامعه در این مجالس داشتند. بعنوان مثال، در دوره دولت قبل این فضاها به سوی طرح مباحث سیاسی نیز کشانده شد.

✅ امروزه اما این مجالس از نگاه بسیاری آسیب های چندی از جمله نظارت ضعیف بر مباحث مطروحه، رواج خرافات و مشکلات اجرایی مراسم در کنار کارکردهای مثبتی همچون تقویت ارتباط همسایگی، حل مشکلات خانوادگی، تربیت اسلامی فرزندان به دنبال دارد. اما از نگاه اجتماعی بررسی این مراسم خانگی از چند جنبه جالب توجه است که در ادامه ذکر می کنم.

✅ نقش پررنگ زنان در این مراسم، آنرا با سایر مراسم های زنانه مشابهت سازی کرده است. به طوریکه زنان در هر مراسمی که به صورت گروهی حضور دارند مصرف تظاهری، تقویت می شود. مصرف تظاهری زنان در پوشاک، مصرف تظاهری در آرایش، مصرف تظاهری در خوراک از جمله آن است. هدف هر زنی از حضور در این مراسم گویا حظ معنوی بردن از آن است ولی این جنبه های غیر کارکردی یا حتی کژکارکردی، برگزاری مراسم مذهبی را از مسیر اصلی دور کرده است. حتی بنا بر مشاهده ها و مصاحبه ها، مصرف تظاهری به سبک های عزاداری در این مراسم نیز کشیده شده است. گریه کردن، اشک ریختن، زاری و دعاها، خواندن قرآن، کیفیت کتب همراه، جانماز، و کیفیت مشکی پوشیدن ها نیز به نوعی تظاهری شده است.
✅ عزاداری متظاهرانه، تظاهری یا نمایشی اما، در افرادی با پایگاه اجتماعی بالاتر بیشتر خود را نشان می دهد. مسجد در جوامع اسلامی بیشتر محلی برای تجمع مردمی با طبقه متوسط و پایین بوده است و حضور کمرنگ افراد مرفه در آن، آنها را بیشتر به مراسم خانگی سوق می دهد و آنها بیشتر به تظاهر در برگزاری مراسم دارند. این نوع تظاهر در عزاداری در طول سایر مصارف تظاهری یا نمایشی قرار داشته و جای بسی بحث بیشتر است.

✅ ارتباط با خدا که در این مراسم بر آن تأکید جدی می شود، به واسطه افزایش حواشی کارکردی این مراسم از مسیر خود خارج یا ضعیف شده است. حتی ارتباط با دیگران در این مراسم نیز به دلیل تظاهری بودن آن عمیق نیست. و در نهایت به نظر می رسد خلوت انسان با معبود خود که گویا کارکرد اصلی آن است به جای قرار گرفتن در یک فضای گمنام(همچون مسجد، حرم یا میادین شهری) به سوی فردگرایی مفرط در قبال سایر حاضرین کشانده شده است.

✅ عدم طراحی مناسب مساجد برای حضور زنان، رشد و توسعه بی حد شهرهای کلان و مشکلات فضایی مراکز مذهبی در کلانشهرها، محدودیت های سخنرانی در مراسم عمومی، رسانه ای شدن مناسک مذهبی(که در جای خود بحث خواهم کرد)، مشغله و گرفتاری مردم و زمان کم برای حضور در مراسم عمومی، تمایل هرچه بیشتر به مصرف نمایشی در ابعاد زندگی و در نهایت چندگانه بودن کارکردهای حضور در مراسم مذهبی خانگی از جمله علل تقویت کننده رشد این مراسم در آینده خواهد بود.

حمید مسعودی - رمضان1437

💯 پژوهشگرام
@isociology

حمید مسعودی

چالش های پذیرش آزمونی دوره دکتری

۱۳۹۴/۱۲/۲۸، 14:50

پس از اینکه اولین کنکور برای ورود به دانشگاه ها در سال 1348 برگزار شد، پذیرش در دانشگاهها بر ریل کنکور و آزمونهای سراسری قرار گرفت. پس از انقلاب نیز سیاست های پذیرش آزمونی در دانشگاه با رویکرد انقلابی و عقیدتی ترکیب شد و همچنین سهمیه های مختلف پس از جنگ تحمیلی به پذیرش در دانشگاه ها پیوست شد. در سال 1369 نیز کشوره به سه منطقه بسیار برخوردار، برخوردار و کم برخوردار تقسیم و این مهم نیز بر سیاست های پذیرش در دانشگاه ها مؤثر افتاد. در نهایت اینکه در سال 1387 نیز سیاست بومی گزینی در آزمون های سراسر اعمال شد. با رشد و توسعه کمی و کیفی آموزش در ایران متقاضیان برای ورود به مقاطع بالاتر بیشتر شده و چالش نهادهای تصمیم گیر از پذیرش در دانشگاه به پذیرش در مقاطع بالاتر تبدیل شده است.

در سال های 89 تا 90 بحث های برگزاری آزمونی به صورت کنکور برای پذیرش در مقطع دکتر مطرح شد و اولین آزمون دکتری در فروردین سال 1390 برگزار شد و ۱۳۱ هزار و ۳۵۳ نفر در آن ثبت نام کردند. تغییر تأثیرگذاری آزمون از 80 درصد به 30 درصد در سال 1394 و از سوی دیگر تغییر در سبک برگزاری آزمون و حتی سبک چیدمان سؤالات چالش هایی بوده و هست که دامنگیر کنکور دوره دکتری شده است. رفع تبعیض در پذیرش دانشجوی دکتری و کاهش اعمال سلیقه دانشگاه ها و افزایش ثبات و ساماندهی پذیرش از جمله اهداف آزمونی کردن پذیرش در این دوره بوده است. به دلیل اعتراض دانشجویان و همچنین پیگیری مجلس شورای اسلامی، پذیرش در مقطع دکتری به صورت آزمون سراسری در نظر گرفته شد. اما وقتی این موضوع را مورد بررسی بیشتر قرار می دهیم مسائل جالب توجهی پیرامون آن مطرح می شود که در این نوشتار در صدد نگاهی بررسی اجمالی آنها هستیم.
کنکور مهمترین روش برای ورود از مدرسه به دانشگاه بوده است و حتی در کشورهای توسعه یافته همچون کشورهای اروپایی و آمریکایی حتی در این مسیر نیز کنکور حذف شده است. لذا در مقاطع بالاتر هیچ برنامه ای برای برگزاری آزمون برای پذیرش دانشجویان وجود ندارد. از سوی دیگر شنیده ها و دیده ها حاکی از آن است که بسیاری از نخبگان کشور با رایزنی هایی که با دانشگاه های بین المللی در دنیا انجام می دهند به راحتی در این دانشگاه ها پذیرفته می شوند. بنابراین نکته مهم این است که چرا باید مسیر نیل به مقاطع بالاتر را سختگیرانه و پر پیچ و تاب نمود؟
یکی از چالش های موجود ظرفیت پایین دانشگاه ها در تربیت دانشجویان دکتری بوده است(1 تا 3 نفر). این مهم بی عدالتی در پذیرش را دو چندان نموده و سبب می گشت که دانشجویانی که مورد قبول گروه های آموزشی بودند، به راحتی در دوره دکتری پذیرفته شوند. بیشترین اعتراض ها نیز از این نقطه آغاز شد. اما نکته جالب این است، زمانی که وزارت علوم به اجرای آزمون دکتری همت گمارد، همزمان نیز ظرفیت ها را در دانشگاه ها بالا برده و دانشگاه های دیگری را نیز به لیست پذیرندگان دکتری افزود. لذا به نظر می رسد که به طور ساده اگر گروهی نیز دانشجویان خود را جذب می کرد، با این افزایش ظرفیت کمتر حق متقاضیان ضایع شده و نیازی به آزمون دکتری نبود.
دوره دکتری دوره پژوهش است و پژوهش نیاز به همکاری و همفکری استاد و پژوهش دارد و میزان ارتباط حتی کمتر از دوره آموزش است. لذا به نظر می رسد مؤثرترین کارگزاران در پذیرش دانشجویان گروه های آموزشی هستند، ولی با اعمال سیاست پذیرش آزمونی، اثرگذاری گروه ها کاهش یافته و کارگزاران تأثیرگذار خارج از آن، که اغلب غیرعلمی نیز ممکن است باشد(پذیرش افراد خاص، سهمیه های خاص، پیشینه پژوهشی خاص)، مؤثر شدند. حتی اگر آزمون دوره دکتری یک درصد هم نقش داشته باشد، یک درصد به اندازه صد درصد در پذیرش دانشجویان تأثیرگذار خواهد بود. چرا که در هر صورت باید از این آزمون موفق بیرون آمد. گروه ها نیز توان مصاحبه با 100 نفر را نداشته و بنابراین آنها به رتبه بندی نتایج این آزمون بیشتر وابسته شده و کسانی که رتبه های بالاتری آورده باشند بیشتر احتمال دارد که در دانشگاه های مادر دعوت به مصاحبه شوند.
روشن بود که با توجه به سیاست های جمعیتی کشور و پذیرش بدون برنامه در دانشگاه، متقاضیان برای ورود به دوره دکتری نیز افزایش پیدا کنند. روش سنتی در پذیرش مشکل بیشتری داشته و پذیرش آزمون بیشتر برای مدیریت پذیرش بوده است و نه برای پذیرش نخبگان. پذیرش آزمونی افراد خاصی را می طلبد افرادی که ذهنی کتاب محور، متن محور، نمره محور و آزمون محور(چهارگزینه ای) و نه تحلیلی، کاربردی و پژوهشی می باشند. شعار اصلی در دوره دکتری نیز پژوهش محوری و تربیت پژوهشگر است و این موضوع با پذیرش آزمونی و ورود افراد با صبغه آموزشی و نه پژوهشی ضعیف و ضعیف تر می شود. همچنین دانشجویان مقطع ارشد که ذهن پژوهشی خود را تقویت می کنند، احتمال کمتری دارد که بتوانند فرصت مطالعه و لذا پاسخگویی به سؤالات آزمونی را داشته باشند، بنابراین از راهیابی به دوره دکتری باز می مانند. و این روال ادامه می یابد تا اینکه دانشجویان دوره دکتری نیز نمره محور، کمی محور، آموزش محور(استادشاگردی) شده و توسعه سطحی به توسعه عمقی چیره می شود.
به نظر می رسد تداوم این روند، سبب می شود که آموزش نخبگانی برای توسعه کشور ضعیف شده و کشور تحصیل کردگان بیشتر اما متخصصان کمتری داشته باشد. از سوی دیگر رشد علمی کشور که به انتشار یافته های پژوهش وابسته است شیب کمتری به خود بگیرد. چرا که یافته های پژوهشی در درجه اول نیازمند پژوهشگران یا دانشجویان دکتری با ذهن پژوهشی است. و به نظر می رسد یکی از چالش های امروزین و آینده کشور در رشد علمی کشور پذیرش آزمونی باشد.
اما راهکار چیست و چه باید کرد؟ برای پاسخ به این سؤال بسیار مهم در انتهای نوشتار نکاتی را اضافه می کنیم. در درجه اول بایستی جوانان تحصیلکرده به دنبال جایگزین های دیگری در عوض پذیرش در دوره دکتری (بیشتر در رشته های مهندسی و تجربی) باشند و فرصت را برای افراد متخصص و توانمند هموار سازند. سیاست دیگر افزایش تعداد اساتید خبره در دانشگاه ها است و در یک حساب سرانگشتی با توجه به گذشته دوره دکتری، بایستی تعداد استادان سه برابر دانشجویان دوره دکتری باشد و به همین نسبت امکانات و خدمات دانشگاهی مرتبط نیز افزوده شود. این مسئله به راستی که باید در دانشگاه های مادر رخ دهد.
باید در کنار پذیرش حاضر پذیرش بدون آزمون و همچنین پذیرش بر اساس اعتبار پژوهشی(گرنت) نیز تقویت شده و این خود مستلزم تغییر در فرمول بندی امتیاز دهی به استادان و همچنین افزایش حمایت های مالی از آنها است. با اینکار افراد توانمندی که حاضر به شرکت در آزمون دکتری نیستند ولی تجربه پژوهشی برتری دارند فرصت خواهند داشت به تحصیل خود ادامه دهند. اینجاست که توانمندی این دانشجویان با دانشجویان حاضر نیازمند بررسی است.
سیاست دیگر کاهش دوره دکتری از 5 سال به 3 سال است و این خود نیازمند انتخاب موضوع رساله و فعالیت های پژوهشی از همان بدو ورود است. مگر نه اینکه در اغلب کشورهای توسعه یافته دوره دکتری در حال کاهش است و در حال حاضر دوره های سه ساله رونق بالایی دارد. این موضوع آسیب شناسی تأخیر در انجام رساله دکتری و همچنین تعداد واحدهای مورد نیاز دانشجویان را نیز می طلبد. نهادهای تصمیم گیر، آسیب های بلندمدت پذیرش آزمونی را نباید از ذهن دور کنند. آسیب هایی همچون سطحی نگری در آموزش، حذف و فرار نخبگان، تغییر رویه زندگی و ازدواج، تأثیرات روانی و ذهنی، کاهش فرصت های اشتغال، کاهش رشد علمی کشور، وضعیت نظام وظیفه، تغییر نسبت جنسیتی در دانشگاه و یکسونگری در انتخاب کارگزاران توسعه علمی کشور، با پذیرش آزمون افزایش می یابد. کاهش تبعیض اگرچه شعار اصلی آزمون کردن پذیرش در مقطع دکتری بود ولی به نظر می رسد، تبعیض را با نگاه دیگری در بین دانشجویان رسوخ داده است و به نظر نگارنده در سال های آتی احتمال حذف پذیرش آزمونی بالا می رود.

منبع:

حمید مسعودی، روزنامه خراسان 27 اسفند 1394

 

 

حمید مسعودی

دانش‌آفرینی در دانشگاه ایرانی

۱۳۹۴/۱۲/۱۸، 9:23

دانش‌آفرینی عبارت است از ارائه‌ی دانش دست‌اول، تولید یا بسط یک نظریه؛ ارائه‌ی یک نوآوری مبتنی بر دانش، ابداع یا بسط یک روش یا یک فرایند انجام کار که فناوری را هم در بر می‌گیرد.

در دانشگاه‌های ما وضعیت دانش‌آفرینی در بین اعضای هیئت علمی از یک نظر مقطعی، گسسته و مبتنی بر برنامه‌ی فردی است؛ از نظر محتوا هم فاقد نوآوری و نیز اقتباسی و مبتنی بر پارادایم‌های رایج است؛ از نظر قالب هم مقاله‌‍‌‌محور و مبتنی بر انتشار مقاله است.

عوامل مؤثر بر دانش‌آفرینی اعضای هیئت علمی عبارتند از:

۱. فرهنگ سازمانی حمایتگر علم (تشویق و تقدیر از کار علمی و تولید دانش)؛ به این معنا که سازمان‌ها، صنعت و خانواده‌ها باید حامی علم باشند، در این صورت اعضای هیئت علمی انگیزه‌ی بیشتری پیدا می‌کنند، مثلاً اگر صنعت، نوآوری را وارد کند این حامی علم نیست.

۲. نظام‌های انگیزشی و پاداش‌دهی مناسب به دانش‌آفرینی؛ اولاً نظام‌های انگیزشی و پاداش‌دهی باید وجود داشته باشند، ثانیاً باید مناسب باشند. این موارد صرفاً پاداش‌های مادی هم نیست مثل ترفیع و ارتقا. در قدیم علمای ما کتاب‌هایشان را به پادشاهان تقدیم می‌کردند (مثلاً فردوسی شاهنامه را به سلطان محمود غزنوی تقدیم کرد) و آن‌ها هم تقدیر می‌کردند، این باعث می‌شد انگیزه بگیرند و به کارشان ادامه دهند.

بُعد دیگر نظام انگیزشی آن است که یک عالِم از طرف همگنان خودش به‌عنوان یک دانشمند به رسمیت شناخته شود. رندال کالینز که در زمینه‌ی فلسفه‌ی علم یک کتاب سه‌جلدی دارد، می‌گوید دانشمندان در «زنجیره‌ی شعائر تعامل» می‌توانند دانش خلق کنند؛ وقتی شما یک چیزی تولید می‌کنی وارد این زنجیره می‌شوی، مناسک علم را به جا می‌آوری و دیگران تو را به رسمیت می‌شناسند، وقتی دیگر دانشمندان شما را به رسمیت بشناسند شما عضوی از آن شبکه‌ی علمی می‌شوید و این موجب استمرار و ارتقای کیفیت کار شما می‌شود.

۳. فضای مشارکت، تعاملات علمی و جریان آزاد اطلاعات؛

۴. آزادی علمی؛ استاد باید در مقام تدریس و پژوهش آزاد باشد، تحت سیطره و مدیریت نباشد؛ مثلاً در مقام آموزش بتواند سر کلاس کتاب خودش را درس دهد و در مقام پژوهش بتواند از روش تحقیق دلخواه خود استفاده کند.

۵. استقلال علمی؛ گاهی باید به یک استاد اجازه داد که پژوهش‌های بدون ممیزی داشته باشد، یعنی پژوهش او کارفرمای بیرونی مشخصی نداشته باشد و برای دل خودش پژوهش کند و نگران این نباشد که به نتیجه می‌رسد یا نه؛ چه پژوهشش به نتیجه برسد و چه نرسد او دستمزدش را دریافت کند. البته من نمی‌گویم همه‌ی پژوهش‌ها، پژوهش برای پژوهش باشد، حداقل بخشی از پژوهش اساتید باید برای سیراب کردن روح جست‌وجوگری خودشان باشد، بخشی هم می‌تواند کارفرمای بیرونی داشته باشد.

۶. جسارت‌های فردی محقق؛ تاریخ علم نشان داده بخش عمده‌ای از نظریات و پژوهش‌ها حاصل جسارت‌های فردی محقق است. از قدیم این بحث بوده که آیا در تحولات اجتماعی ساختارها نقش تعیین‌کننده دارند یا عامل کنشگر؟ در تاریخ علم خیلی مواقع می‌بینیم عامل کنشگر شخصاً نقش‌آفرینی می‌کند، تحول ایجاد می‌کند و ساختارها را به هم می‌ریزد؛ این امر ریشه در جسارت‌های فردی دارد.

۷. سیاست‌ها و برنامه‌های دانشگاه نیز می‌تواند عامل منفی یا مثبتی در دانش‌آفرینی تلقی شود، مانند مشوق‌هایی که برای تولید علم می‌گذارد؛ مثلاً به یک استاد گرنت می‌دهد که پژوهش کند.

۸. بودجه و امکانات؛ وجود آزمایشگاه‌ها و کارگاه‌های مجهز برای رشته‌های فنی و علوم پایه و منابع مالی کافی برای رشته‌های علوم انسانی.

۹. عوامل فیزیولوژیک و زیستی یا عوامل ذاتی و سرشتی، مثل هوش و IQ؛ مثلاً بعضی از اساتید با وجود شرایط و مشوق‌ها کاری نمی‌کنند، لذا می‌شود کم‌کاری آن‌ها را به این عوامل نسبت داد.

۱۰. تجربه‌های متفاوت؛ کار کردن در محیط‌های کاری متنوع و غنی و تجارب علمی گذشته‌ی محقق.

۱۱. عضویت در اجتماعات علمی که یک عامل محرک و انگیزشی برای دانش‌آفرینی است؛ با شرکت در اجتماعات علمی هم‌افزایی ایجاد می‌شود چون شبکه از شما کار می‌خواهد.

۱۲. محرک انتشار؛ اگر شما بتوانید کارتان را منتشر کنید همین به شما انگیزه می‌دهد که بیشتر تولید علم کنید، بعد از انتشار شما از طرف جامعه‌ی علمی به رسمیت شناخته می‌شوید و این به رسمیت شناخته شدن به شما انگیزه‌ی مضاعف می‌دهد.

۱۳. حفظ و حراست از حقوق مالکیت فکری نیز از عوامل حمایتگر دانش‌آفرینی در دانشگاه‌هاست؛ هر دانشگاه و نهاد علمی باید سیاست مالکیت فکری ip policy داشته باشد و آن را در معرض دید استادان و دانشجویان خود قرار دهد.

 

لزوم اصلاح نظام آموزشی به‌سوی تقویت دانش‌آفرینی

نظام آموزشی مفهوم بسیار وسیعی است، از استاد گرفته تا متون درسی، برنامه‌های آموزشی، سرفصل‌ها، محتوا، نظام‌های ارزیابی و تضمین کیفیت؛ من فقط یک بخش را می‌گویم و آن محتوای نظام آموزشی است. تحقیقات نشان داده محتوای آموزشی ما به خلاقیت میدان نمی‌دهد، درصورتی‌که باید به خلاقیت میدان دهد، توانایی حل مسئله ایجاد کند، پژوهش‌محور باشد و حاصل کار پژوهش را به دانشجوها آموزش دهد نه اینکه متون اقتباسی و کهنه را انتقال دهد، محفوظات‌محور نباشد، به نظام‌های ارزیابی و تضمین کیفیت تن دهد، مثل ارزیابی درونی و بیرونی.

همچنین محتوا نباید یک پکیج کلی باشد، بلکه باید ناظر به نیاز مخاطبان خودش باشد. سیستم‌های آموزشی ما دروس متعددی را به دانشجو آموزش می‌دهند که ممکن است وقتی وارد دنیای کار شوند، فقط بخش کوچکی از آن مورد استفاده وی قرار گیرد؛ بنابراین آموزش باید برای شما طراحی‌شده باشد، به تعبیری just for you education و همچنین به روز و به‌موقع باشد.

منبع:

فرهنگ امروز/ غلامرضا ذاکرصالحی

*دانشیار مؤسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی

حمید مسعودی

در متن یا در حاشیه آموزش؟!

۱۳۹۴/۱۲/۱۳، 9:39

🍀 تجربه خودم از آموزش دانشگاهی 🍀

برای اینکه مطلبی را یاد بگیرم چند راه دارم. از استادانم سؤال می کنم، در کتب و مقالات می گردم، در اینترنت جستجو می کنم. ...
ولی چند وقت یکبار اتفاق افتاده است که برای جلسه ای همراه با استادان در یک خودرو به جلسه رفته ایم. در مسیر حرکت حرف های زیادی می زنیم. این موضوع ممکن است برای شما هم اتفاق افتاده باشد.
و یا اینکه در اتاق استادان، با آنها به بحث می نشینیم! یا اینکه در زمان های به اصطلاح پرت، فضا را برای شنیدن و یادگیری هموار می کنیم.
تا حالا فکر کردید که این نوع تعامل علمی چقدر تأثیرگذار است؟
به نظرم این فضاهای تعاملی علمی خارج از کلاس، خارج از کتاب و خارج از جستجوی علمی است.
به خاطر همین من آن را حاشیه آموزش می نامم.
نمی توانم ادعا کنم که آموزش هایی که در حاشیه دیده ام برتر از متن است ولی می توانم ادعا کنم که آموزش هایی که در حاشیه دیده ام ماندگارتر، جالب تر و کاربردی تر بوده است.

وقتی ماشین پشت چراغ قرمز ایستاد، کودکی شیشه را پاک کرد، کودکی گل فروخت ... و استاد بود که مسائل اجتماعی را با نگاه علمی مطرح کرد و من همچنان که تصویر کودک در ذهنم بود به حرف های او گوش می دادم...
در همایشی وقتی سخنران درباره موضوعی صحبت می کرد، استاد هم نکات جالب خود را آرام میگفت!!!
قبل از دیدن مدیر سازمانی در راه با استاد همکلام شدیم برای ترتیب صحبت ها و مفاهیم لازم و نیازهای سازمان...

آموزش در حاشیه ما را وادار می کند که:
اولاً حاشیه های بیشتری برای خود بسازیم
و در ثانی خود را از چارچوب کتاب و متن خارج کنیم.
و ثالثاً علم را در جامعه بیاموزیم.

بازدیدهای علمی، همراهی کردن استادان، تقویت روابط غیررسمی با استادان ما را هرچه بیشتر و بیشتر در علوم انسانی و پژوهش های مبتنی بر جامعه باسوادتر می کند.

برایم سؤال پیش آمد که نقش استاد در این آموزش حاشیه ای چیست؟ در گروه های مختلف رویکردهای آموزش حاشیه ای چگونه است؟

از صمیم قلب برای استادانی که در کنار متن آموزشی به حاشیه ها نیز توجه می کنند، آرزوی موفقیت می کنم!

و نمونه هایی از این آموزش ها را بعدها برای شما می گویم...

🌹 مهارت پژوهشگری
@isociology

حمید مسعودی

جستجوهایِ فارسیِ مقالاتی که از دست می دهید!!!

۱۳۹۴/۱۲/۰۸، 21:34

✍ برای نوشتن مقاله و پایان نامه و هر فعالیت پژوهشی نیازمند این هستیم که به آخرین دستاوردها در حوزه مربوطه دسترسی پیدا کنیم. تجربه شخصی من نشان می دهد که ما در جستجوهای خود بسیاری از مقالات و نوشته ها را از دست می دهیم. در این پس قصد دارم در این رابطه به چند نکته اشاره کنم.

💧 باید قبول کنیم که جستجوی فارسی در سایت های ایرانی با مشکل روبروست و هیچگاه دقیق نیست و شما بسیاری از مطالب را از دست می دهید.

💧 مقالات به صورت فایل های پی دی اف هستند و اگر خوب پی دی اف نشده باشند و متن آن قابل جستجو توسط موتورها نباشد شما آنرا از دست خواهید داد.

💧 موتور جستجوی سایت های مشهور(sid-magiran-noormag) مشکلات جدی دارند و قادر به جستجوی مناسب در متن نیستند و به چکیده و کلیدواژه محدودند. پس شما مطالب مرتبط را از دست می دهید.

💧 متن فارسی چالش دارد، چالش اول فاصله هاست. نیم فاصله استاندارد و ساده و یا عدم درج نیم فاصله شما را در جستجو محدود می کند.

💧 متن فارسی چالش دارد، چالش دوم مشابهتها است، برخی کلمات یک معنی هستند ولی با چند شکل(توریسم، گردشگری، سیاحت)، شما یکی را جستجو می کنید و بقیه را از دست می دهید.

💧 متن فارسی چالش دارد، چالش سوم معانی متفاوت است، برخی کلمات چندمعنایی هستند(گُل، گِل)، شما یکی را جستجو می کنید ولی بی ربط برای شما پیدا می شود و شما برخی را از دست می دهید.

💧 متن فارسی چالش دارد، چالش چهارم نگارش کلمات است، برخی کلمات چند شکلی هستند(استفاده از حمزه متفاوت: مایه ی و مایة)، شما یکی را جستجو می کنید ولی بی ربط برای شما پیدا می شود و شما برخی را از دست می دهید.

💧 برخی سایت ها به روز نیستند(مخصوصاً SID) شما به همان اکتفا می کنید و بسیاری از مقالات جدید را از دست می دهید.

💧 برخی نشریات در جایی نمایه نمی شوند، شما با جستجوی صرف در سایت های نمایه کننده، این نوع مقالات را از دست می دهید.

💧 برخی جستجو را محدود به سایت های نمایه می کنند و از گزارش ها، روزنامه ها و مقالات غیرعلمی دور می مانند. که این ها هم در نوع خود ارزش دارند.

💧 برخی جستجوی خود را فقط به صورت متنی انجام می دهند و فایل ها را(یعنی، PDF-WORD-PowerPoint) را از دست می دهند. بسیاری از متون علمی خوب در این سه قالبند.

💧 برخی فقط صفحات جستجوی اول و دوم را می نگرند، این صفحات بر اساس تکرار در اول قرار دارند، در حالی که فایل های جدید و به روز در صفحات بعدی قرار دارند.

💧 برخی اصلا جستجوی اینترنتی نمی کنند و به کتاب و کتابخانه اکتفا می کنند که به نظرم بزرگترین اشتباه را مرتکب می شوند.

💧 برخی به متن و فایل اکتفا کرده و به مشورت با دیگران، شنیدن سخنرانی و جزوه های درسی اقدام نکرده و برخی یافته ها را از دست می دهند.

💧 برخی در جستجو مهارت ندارند و مطالب و متون غیرمعتبر را گردآوری و مستند می کنند.

💧 برخی آرشیو سازی مستندات را بلد نیستند و بنابراین با بی نظمی در جستجو بسیاری مطالب را از دست می دهند.

و بسیاری موارد دیگر که به تجربه به آنها رسیده ام. در روزهای آتی درباره هر کدام از موارد فوق بحث کرده و روش های فرار از آن را شرح می دهم.

 

رسانه باشید

کانال مهارت پژوهشگری در تلگرام: @isociology

حمید مسعودی

چند بیت ناب درباره پژوهش

۱۳۹۴/۱۱/۱۹، 8:44

چند بیت ناب درباره پژوهش
👋👋👋👋
👤شاعر: فردوسی

سخن سربه سر موبدان را بگوی
پژوهش کن و راستی بازجوی
🌹🌹🌹
کنند انجمن پیش تخت بلند
به کار سپهری پژوهش کنند
🌹🌹🌹
بماند سخن تازه تا صد نژاد
ز گفتار چرب ار پژوهش کنم
🌹🌹🌹
بدین گیتی‌اندر نکوهش بود
همان پیش یزدان پژوهش بود
🌹🌹🌹
همی جان من در نکوهش کنی
چرا دل نه اندر پژوهش کنی
🌹🌹🌹
بدین گیتیت در نکوهش بود
به روز شمارت پژوهش بود
🌹🌹🌹
وزین هرچ گویم پژوهش کنید
وگر خام گویم نکوهش کنید
🌹🌹🌹
که گر بازیابی به پیچی بدرد
پژوهش مکن گرد رازش مگرد
🌹🌹🌹
بدین گیتی اندر نکوهش بود
همین رابدان سر پژوهش بود
🌹🌹🌹
سزاکیست کو را نکوهش کنیم
ز کردار او چون پژوهش کنیم

🌹 کانال مهارت پژوهشگری
@isociology

حمید مسعودی

آموزش تلگرامی نرم افزار معادلات ساختاری لیزرل LISREL

۱۳۹۴/۱۰/۲۷، 8:5
آموزش لیزرل را به صورت تلگرامی در کانال مهارت پژوهشگری قرار دادم

دوستان می تونید وارد کارگاه بشید، عضو بشید و اسلایدها رو مرور کنید.

سؤالات خودتون رو با من در میون بذارید

من هم به صورت مرتب به همه پاسخ می دهم

آی دی کانال مهارت پژوهشگری: @isociology

برای ورود این آی دی رو تو تلگرام وارد کنید. مثلا برای خودتون بفرستید بعد روش که کلیک کنید باز میشه. یا اینکه روش وقتی کلیک می کنید به تلگرام تحت وب وصل می شید.

حمید مسعودی

چکیده فصول کتاب نظریه اجتماعی و مسئله شهری، ساندرز، مترجم: شارع پور - فصل هفتم

۱۳۹۴/۱۰/۰۶، 8:45

فصل هفتم: جامعه شناسی شهری غیرفضایی
پرسش فصل: آیا می توان در نظریات شهری بر موضوع نظم فضایی «تأکید» کرد؟


دستاورد اصلی نقد کاستلز از جامعه شناسی شهری این بود که نظریه پردازان بعدی پدیده های را به عنوان «شهری» تلقی نمودند که علل آن نه تنها در هستی شهر، بلکه در کل سازمان جامعه وجود دارد. البته یکی از معماهای این کتاب این است که کاستلز با تخریب جامعه شناسی شهری، به دنبال ساخت دوباره آن بر مبنای مفهوم مصرف جمعی است. ولی تلاش کاستلز برای پیوند زدن این مفهوم با تحلیل شهر ها موفقیت آمیز نبود. او مکرر به فضا و فضای شهری اشاره می کند؛ ولی ارجاع او به اشیایی است که او ساختار و شرایط فضایی آن ها را نادیده می گیرد. از نظر سئیر، تحلیل کاستلز اگر نه ضدفضایی، بلکه به طور کامل غیرفضایی است. درست که کاستلز در تحلیل تأمین مصرف جمعی در شهر، فضا را به عنوان عامل تقویت بسیج سیاسی جمعی و یا عامل جلوگیری کنندۀ آن در نظر می گیرد، ولی تأکید او بر تناقض بین مصرف و تولید در کل اقتصاد است.
در این فصل، به علاوه طرح نظریات جغرافیا و جامعه شناسیِ که مدعی اند که نمی توان فضا را عامل ثانوی تحلیل کرد؛ دو جریان فکری را تحلیل خواهیم کرد که مدعی مرکزیت موضوع فضا در تحلیل اجتماعی هستند. جریان فکری اول که بیشتر با نام جغرافی دانان مارکسیست، مانند دیوید هاروی و دورین مئبیسی پیوند خورده که به دنبال نظریه سازی فضا بر حسب نقش فضا در فرایند انباشت سرمایه، مدارهای سرمایه و بازساخت سرمایه داری است.
جریان فکری دوم که بیشتر با نام نظریه اجتماعی منطقی گیدنز و جامعه شناسی رئالیستی نویسندگانی مانند جان یوری پیوند خورده؛ این جریان می کوشد تا فضا را به عنوان عنصر به وجود آورندۀ تعامل اجتماعی، نظریه سازی کند. هر دو جریان به خوبی بی کفایتی علوم اجتماعی ضدفضایی را نشان داده اند؛ ولی هیچ یک نتوانسته اند مشکل «قرار دادن فضا در کانون تحقیق اجتماعی» را تثبیت کنند.
ورای جامعه شناسی شهر
مارکس، وبر و دورکیم به رغم دغدغه های نظری متفاوت، در تحلیل مسائل شهری به نتایج بسیار مشابهی رسیدند که شهر، نقش تاریخی ویژه ای در توسعه نظام سرمایه داری غربی داشته است. ولی بعد از تثبیت نظام، شهر موضوع مهم نظری نیست. از آن به بعد جامعه شناسی شهری در پیِ جست وجو برای یافتن یک موضوع تحلیل شهری بود. خانواده، مذهب، سازمان ها و... موضوعات سایر تخصص های جامعه شناسی بود، اما نه برای تخصص شهر. جامعه شناسی شهر نیاز به موضوعی داشت که بتوان آن را به منطقه ای دارای محدوده فیزیکی دورن مرزهای دولت/ملت مرتبط کرد. در واکنش به این مشکل، چهار راه حل پیشنهاد شد.

تعریف «امر شهری» تنش تحلیلی دستاورد
نظام اکولوژیکی الف: نظریه شهر(فرایند های قابل مشاهده) در مقابل/ ب: نظریه انطباق(نیرو های زیستی غیرقابل مشاهده) الف: مطالعات اجتماع محلی/قوم نگاری ها/ ب: جامعه شناسی کارکردگرایی
شکل فرهنگی زیمل: الف)جامعه شناسی عدد در مقابل/ ب) جامعه شناسی مدرنیته/ ویرث: الف) تحلیل جمعیت شناختی در مقابل/ ب) تحلیل طبقاتی/چرخه زندگی

الف) نظریه های تراکم اخلاقی

ب) نظریه های فرهنگی نظام سرمایه داری
نظام اجتماعی-فضایی پال: الف) جامعه شناسی نابرابری فضایی در مقابل جامعه شناسی دولت رکس/ ب) جامعه شناسی شهر در  مقابل تحلیل قشربندی اجتماعی الف) نظریه دولت صنف محور/ مطالعه سلطه بوروکراتیک و حرفه­ای / ب)تمرکز بر شکاف های مصرفی
واحد فضایی مصرف جمعی الف) نظریه شهرگرایی سرمایه داری در مقابل /ب) تحلیل کارکرد های دولت در بازتولید نیروی کار الف) اقتصاد سیاسی فضا/ ب)جامعه­شناسی مصرف(جامعه شناسی شهری غیرفضایی)

 


برای تبیین پدیده های شهر مجبوریم به ورای شهر رفته و روابط اجتماعی را در کل جامعه مطالعه کنیم و اخیراً دوباره در مطالعات شهری «موقعیت شهر» به عنوان موضوع تحلیل، پدیدار شده است.
نکته کلیدی که از آثار پال در دوره معاصر می توان برداشت کرد، این است که امروزه دولت عامل بسیار مهمی در تعیین فرصت های زندگی مردم است و الزاماً متناسب با منطق خشک سرمایه داری عمل نمی کند. نتیجه این که تحلیل های جامعه شناختی طبقه و قدرت بازار مبتنی بر مطالعه روابط تولید باید با تحلیل نابرابری-های ناشی از نظام بوروکراتیک تخصیص منابع و امکانات تکمیل شوند.
این کاستلز بود که برای اولین بار مستقیماً به شکل جامعه شناسی شهری در زمینه شناسایی یک موضوع نظری شهری اشاره کرد. او در آثار اولیه خود، رهیافت های قبلی (از جمله نقدتحلیل مارکسیستی لوفور) را نقد کرد. نقد او این بود که این رهیافت ها با انتساب ویژگی های علّی به شهرگرایی که در اصل، ابعاد سازمان نظام-سرمایه داری بودند، عملاً به پرسش فضا روی آوردند. کاستلز در فرمول بندی خود از مسئله شهری، استدلال کرد که شهر از لحاظ نظری مهم است؛ زیرا ظرفی فضایی است که نیروی کار در آن از طریق تامین منابع ضروری مصرف توسط دولت بازتولید می شود. به اعتقاد او، فضا از جامعه تفکیک نشدنی است و استفاده از فضا محصول درگیری های بین گروه های مسلط و گروه های تحت سلطه جامعه است که به دنبال پروژه ها و طرح های دیگری هستند. تصویر کاستلز از فضا «شبیه به صفحه شطرنجی» است که هر شخصی در یکی از خانه های آن مستقر شده است. هر حرکتی باید در چهارچوب محدوده فضایی صفحه و در مسیرهای مجاز صورت گیرد. مهمتر اینکه اگر صفحه را حذف کنیم، دیگر نمی توان منطق عناصر باقی مانده را درک کرد. ولی تغییرات سریع و ناگهانی در سرمایه داری معاصر در حال از بین بردن شکل صفحه شطرنج است. اگر تحلیل او را نوعی نظریه شهر بدانیم، در آن صورت تاکید بر مصرف خیلی محدود خواهد بود؛ زیرا اهمیت دیگر فرایند ها را که در مراکز شهری پدیدار می شوند نادیده می گیرد. و دیگر این که فقط مصرف در شهر رخ نمی دهد، بلکه شاهد فرایند های اجتماعی دیگری مانند خرید و فروش، بانکداری، ساخت کالای صنعتی، حمل ونقل، تفریحات و... نیز هستیم.
بعد فضایی سازمان اقتصادی
از دهه70 به این سو، برخی از مارکسیست ها تلاش نمودند تا اقتصادسیاسی فضا را توسعه دهند که مبتنی بر رد صریح این ادعای کاستلز بود که شهرگرایی نه موضوعی واقعی است و نه موضوعی علمی. برای این نویسندگان، مسئله شهری بازگشت به این پرسش است که از زمین چگونه استفاده می شود و چگونه زمین از طریق تعامل طبقات و دولت در جوامع سرمایه داری مدرن مدیریت می شود. همان طور که نظریه مارکسیستی پذیرفت که زمان به صورت اجتماعی در قالب تاریخ تولید می شود؛ اکنون نیز باید بپذیرد که چگونه فضا به صورت اجتماعی در قالب جغرافیا تولید می شود. در چنین شرایطی است که دولت می کوشد تا مداخله های خود را در نظام زمین شهری سازمان دهی کند.
در کانون مسئله زمین شهری، «تناقضی بین تولید اجتماعی شده زمین شهری در کلیت آن از یک سو و خصوصی شدن مزایای ملازم از سوی دیگر» وجود دارد .این تناقض در درگیری های طبقاتی تجلی می یابد و دولت به شدت گرفتار تضادهای پشت سر هم است که قادر به حل آنها هم نیست؛ از این رو، انباشت سرمایه در عرض فضا رخ نمی دهد؛ بلکه اساساً با سازمان فضا گره می خورد و تحت تاثیر آن است.
دلالت کلیدی این رهیافت این است که فضا فراتر از صرف یک ظرف است که فرایند های اجتماعی یا اقتصادی خاصی در آن در حال وقوع هستند. به زبان ساده، در حالی که کاستلز به دنبال مستقرکردن فرایندهای اجتماعی در بستری فضایی بود روئیس و اسکات به دنبال مستقر کردن فرایندهای فضایی در بستر اجتماعی و اقتصادی آنها هستند.
از نظر اسمیت، رهیافتی که فضا و جامعه را در حال تعامل می بیند یا یکی را بازتاب دیگری بر می شمارد، بسیارخام است؛ زیرا فرض را بر این می گیرد که با دو مسئله متفاوت سروکار داریم، در حالی که سازمان اجتماعی ذاتاً و الزاماً فضایی است. ما به عنوان موجودات مادی در جهان مادی، صرفا موقعیت فضایی را اشغال نمی کنیم، بلکه فعالانه این فضا ها را می سازیم و باید پیامد های این کار خود را بپذیریم. ما در فضا، زندگی، عمل و کار نمی کنیم؛ بلکه با زندگی کردن، عمل نمودن و کار کردن، ما فضا را تولید می نماییم.
سوجا ساختار شهری ر ا «دیالکتیک اجتماعی-فضایی» می نامد، به این معنا که این ساختار مولفه ای از روابط کلی تولید است که به صورت دیالکتیکی تعریف شده است. روابطی که هم زمان هم اجتماعی و هم فضایی. از نظر سوجا این نوع رهیافت نسبت به فضا و شهرگرایی مدیون لوفور است. لوفور معتقد است که استفاده از فضا برای بقای نظام سرمایه داری بسیار مهم شده است. و اکنون تضمین بازتولید سرمایه داری از طریق سلطه فضا مدیریت می شود. و باید فضای شهری دوباره مصادره شود.
دیوید هاروی در بعضی از نوشته های خود «سیستماتیک ترین تلاش برای ارتباط دادن نظریه انباشت به جغرافیای خاص نظام سرمایه داری» ترویج کرد. برای هاروی، بخش صنعتی هنوز موتور محرکه توسعه سرمایه داری و منبع اصلی تغییر در جوامع سرمایه داری است؛ از این رو نظام شهری را باید در این بستر تحلیل کرد. بدین سان، ایجاد فضا بستگی به این دارد که شرکت های بزرگ تصمیم بگیرند دفاتر مرکزی، مراکز تحقیق و توسعه، کارخانه های مونتاژ و... را کجا تأسیس کنند. که البته تلاش می کنند با اسقرار در اماکن پُرمزیت، حاشیه رقابت را تضمین کنند. هاروی می پذیرد که به واسطه الگوی سرمایه گذاری موجود در «سرمایه ثابت» تغییر مکان استقرار فیزیکی دچار محدودیت است؛ از این رو، نظم فضایی موجود بیانگر نوعی محدودیت در امکان انطباق با شرایط در حال تغییر است. و تغییر مکان سرمایه داری یا ساختاریابی دوباره فضا، ویژگی اساسی ساختاریابی مجدد سرمایه داری در دوران بحران است.
هاروی طی سال های مختلف، بخش زیادی از آثار خود را به تحلیل نقش اجاره در اقتصاد سرمایه داری اختصاص داده است. به اعتقاد او، اجاره مفهومی است که تحلیل تولید سرمایه داری را به تحلیل فضا و محیط مصنوع مرتبط می کند. زمین سرمایه موهوم است. یعنی بیانگر ادعای در مورد عایدی آتی است. و اجاره نوعی کسر از ارزش اضافی ایجاد شده در تولید صنعتی است.
هاروی با تبعیت ازمارکس، چهار نوع اجاره را شناسایی کرده است(ص426):
اجاره انحصاری اجاره ای است که به صاحب زمین در نتیجه توانایی کاربر آن برای فروش کالای خود به قیمت انحصاری تعلق می گیرد.در مقابل، اجاره مطلق عایدی است که صاحب ملک می تواند به جهت انحصار او بر زمین، آن را مطالبه کند. دو نوع دیگر اجاره از نوع اجاره تفاضلی هستند. اولین آنها مربوط می شود به تفاوت بین عایدی که یک تولیدکننده می تواند در مکانی خاص به دست آورد و عایدی که در بدترین نوع زمین می توان به دست آورد. نوع دوم اجاره تفاضلی با سرمایه گذاری قبلی در زمینی رخ می دهد که بهره وری آن در حال افزایش است؛ زیرا در این جا نیز مالک زمین می کوشد تا سود بیشتری به دست آورد که تحقق یافتنی است. از این رو، کارکرد اجاره تفاضلی، برابرسازی نرخ سود بین تولیدکنندگان در مکان هایی با کیفیت های متفاوت در موقعیت هایی است که به طور تفاضلی دارای امتیاز است.
هاروی به همین منظور سعی کرده مسئله فضا را با بررسی انباشت سرمایه ادغام کند. او مانند لوفور معتقد است که نظریه مارکسیستی باید به این نکته نیز توجه کند که چگونه بحران های تولید سرمایه داری از طریق فراهم شدن امکان جدید انباشت، حل شده اند. او به تبعیت از مارکس، عقیده دارد که تمایل به سرمایه گذاری در فناوری جدید الزاما منجر به بحران انباشت بیش از حد می شود؛ که خود را به شکل عرضه بیش از حد، کاهش قیمت، استفاده نکردن از ظرفیت مولد و افزایش بیکاری نشان می دهد. در این جا شاهد تغییر سرمایه-گذاری در زمان بحران هستیم. به گوری که سرمایه از مداراولیه تولید صنعتی خارج، و وارد مدار ثانویه می-شود. که شامل سرمایه گذاری موسسه های مالی در سرمایه ثابت یا صندوق مصرف، می شود؛ این شکاف اول نظریه بحران هاروی است430.
بنابراین، مشکل این است که انتقال سرمایه به مدار ثانویه، فقط محل تناقض ها را تغییر می دهد، نه این که آنها را حل کند. درست همان طور که پتانسیل به کارگیری سودآوری سرمایه در مدار اولیه پایان می یابد، مدار ثانویه نیز به زودی اشباع می شود. ارزش سرمایه صنعتی کاهش می یابد که منجر به کاهش ارزش سرمایه ثابت و صندوق مصرف می شود. دفاتر اداری خالی، شهر ها و شرکت ها ورشکسته و زمین های بایر صنعتی... . این شکاف دوم نظریه بحران است. مهمتر از مقاومت مردمی، این مشکل است که تغییر جهت سرمایه گذاری به سوی مناطق یا کشورهای توسعه نیافته نه تنها بحران انباشت بیش از حد را حل نخواهد کرد، بلکه به سبب بازتولید این بحران در مقیاس وسیع تر، اوضاع را وخیم تر خواهد کرد.
به این ترتیب، فضایِ جغرافیایی در بقای نظام سرمایه داری بسیار مهم شده است؛ زیرا پدیدار شدن مناطق جدید سرمایه گذاری برای تداوم حیات سیستم بسیار ضروری است؛ ولی هرقدر این کار بیشتر تکرار شود، مشکل حادتر خواهد شد. و استمرار جستجو برای یافتن راه حل فضایی، امروزه دنیا را در مسیر نابودی هسته ای قرار داده است. به عبارت دیگر، شکاف سوم نظریه بحران، به نابودی ختم می شود. شکاف دوم و سوم نظریه بحران، تلاشی است برای نشان دادن اهمیت فضا به منظور تحلیل اینکه چگونه سرمایه داری به مشکل انباشت بیش از حد واکنش نشان داده است. و در نهایت دغدغه هاروی برای ربط دادن تحلیل فضا به اقتصاد سیاسی قانع کننده نیست. سه مشکل به طور خاص در آثار هاروی به چشم می خورد؛ و دارای چنان سطحی بالایی از انتزاع است که پی بردن به گزاره های دقیق آن دشوار، و هم پی بردن به اینکه چکونه ایده هایش را می توان به تحلیل عینی ربط داد. پس اولین مشکل اساساً مشکلی روش شناختی است. همانند تحلیل های ابتدایی کاستلز، تحلیل هاروی انتزاعی وصوری است و در نهایت، آزمودنی نیست.
دومین مشکل: نادیده گرفتن کنشگران انسانی در تولید و بازتولید روابط اجتماعی؛ به گونه ای که کارگزاران انسانی در ظاهر مقوله های شی شده ظاهر می شوند. مثلا از سرمایه دار سخن نمی گوید، بلکه از سرمایه صحبت می کند.
سومین مشکل؛ نظریه هاروی، در نهایت نمی تواند آنچه قصد اثبات آن را دارد، اثبات کند؛ یعنی فضا در بازتولید نظام سرمایه داری نقش مرکزی دارد. او برای اثبات این امر، دو تلاش نمود. نخست از طریق ربط دادن کارکرد محیط مصنوع به فرایند انتقال سرمایه گذاری به مدارثانویه؛ و دوم تاکید بر راه حل فضایی به عنوان راهبرد اصلی برای اجتناب از انباشت بیش از حد؛ که در نهایت هیچ کدام استدلال ها قانع کننده نیستند.
ظاهرا ما به رهیافتی نیاز داریم که هم دیدگاه نسبی گرا را که فضا را چیزی غیر از اشیا نمی داند رد کند و هم دیدگاه مطلق گرا را که بر اساس آن فضا دارای ویژگی های علی خاص خود است.
مئیسی در الگوی جغرافیایی خود، سه نوع الگوی فضایی اصلی را در تولید سرمایه داری معاصر از هم متمایز می کند: بخش-فرایند، شبیه سازی و تک موقعیت448. این الگوی در حال ظهور نشان دهنده سه نکته مهم است؛ نخست اینکه سفسطه موجود در نظریه های فضایی کلی را برملا می کند که می پندارند سرمایه به سادگی منطقه ای را ترک می کند و به سراغ منطقه دیگر می رود؛ دوم اینکه این الگو نشان می دهد چگونه سرمایه گذاری جدید در تمام انواع مناطق در حال وقوع است؛ از جمله تا حدودی در منطق رو به افول. سوم اینکه این الگو نشان می دهد چگونه سازمان دهی مجدد فضایی تولید سرمایه داری در آن واحد شامل بازترکیب روابط اجتماعی محلی می شود.
بُعد فضایی سازمان اجتماعی
جغرافی دانان مارکسیست در سالهای اخیر مشغول ساخت کوه نظری از کاه مفهومی بوده اند. فضا مهم است، همانطور که زمان مهم است. و تلاش برای تحقق علوم اجتماعی غیرفضایی درست مثل تحقق علوم اجتماعی غیرتاریخی، بی معنی است. ولی پرسش این است که چرا باید فضا را برای تحلیل اجتماعی مهم بدانیم؟ در فصل اول خواندیم که نظریه های عمومی سازمان اجتماعی ذاتاً فضایی نیستند، ولی اشکال فضایی برای آنها مهم می شوند. زیرا عوامل ثانویه بر چگونگی توسعه فرایندهای خاص(مثلا؛ رشد آگاهی طبقه کارگر)، در موقعیت های خاص تاثیر می گذارند.
واقعیت این است که بحث های نظری آلوده به مفاهیم مبهم مانند دیالکتیک اجتماعی- فضایی، در سال های اخیر به سبب مداخله نظریه پرداز معروف اجتماعی، یعنی آنتونی گیدنز، دچار ابهام بیشتری هم شده اند. گیدنز با قراردادن فضا به طور کلی و شهر به طور خاص، در قلب نظریه اجتماعی مدرن، حیاتت جدیدی به پیکر مرده جامعه شناسی فضایی بخشید. علاقه گیدنز به فضا ناشی از دغدغه او نسبت به توسعه نظریۀ «ساختاربندی» است. البته به اعتقاد سوندرز علاقه گیدنز به فضا علاقه جانبی، و نتیجه فرعی علاقه او به زمان است و ویژگی ضروری نظریه ساختاربندی نیست.
به اعتقاد گیدنز، کنترل جامعه بر منابع تخصیصی(کنترل بر طبیعت) و اقتدارطلب، فقط در شرایطی که ابزار ذخیره سازی آنها توسعه یافته باشد، امکان رشد تا حد قابل توجهی را دارد. مفهوم «ذخیره سازی» وقتی در مورد منابع تخصیصی به کار می رود، حالت خودتبیین کننده دارد؛ زیرا منظور از آن، ابزار حفظ مثلاً غلات و دام برای مدت طولانی است. منظور از منابع اقتدارطلب، توانایی جمع آوری و حفظ اطلاعات است. این ظرفیت ذخیره سازه، منبع قدرت در زندگی اجتماعی است.
نکته آخر در بحث فعلی ما بسیار مهم است؛ زیرا کاملاً توصیف کننده (و تضعیف کننده) بحث های گیدنز درباره مرکزیت فضای شهری برای نظریه اجتماعی است. همانند مارکس، ویر و دورکیم، گیدنز در این جا می پذیرد در حالی که شهر واحد مهم سازمان در جوامع ماقبل سرمایه داری بود و در جوامع دارای تقسیم طبقاتی ماقبل صنعتی رابطه شهر- روستا بسیار مهم بود؛ ولی شهر در جوامع طبقاتی سرمایه داری معاصر دیگر چنین اهمیتی ندارد؛ یعنی امروزه شهر دیگر یک واحد مهم زندگی اجتماعی، اقتصادی یا سیاسی نیست. و روستا ها نیز با مزارع، پرچین ها، درختان و فضای سبز خود، درست مثل شهر ها ایجاد شده اند.
بحث گیدنز در باره محیط بر محور دو نکته است: 1. او می پذیرد که تفکیک های جغرافیایی مثل گذشته برجسته نیستند. مثلا؛ مراکز بیشتر شهرها شبیه یکدیگر اند. بیشتر اراضی مسکونی طراحی مشابهی دارند و بیشتر محل های کار به الگوی مشابهی سازمان دهی شده اند. 2. ما مانند گدشته به نواحی خاصی محدود نیستیم. حمل ونقل، تحرک جغرافیایی رایج شده و ارتباطات الکترونیکی ما را از محدویت های فضا رها کرده است.
از نظر سوندرز، جامعه شناسی شهری غیرفضایی در حالی که اهمیت تجربی نظم فضایی را می پذیرد، ولی به دنبال این نیست که این نظم فضایی را تا جایگاه یک موضوع نظری خاص ارتقا دهد. جامعه شناسی شهری وقتی فرایندها را تحلیل می کند؛ باید به شرایط فضایی آن توجه کند. ولی بر این نظم فضایی به عنوان موضوع مطالعه خود تاکید نخواهد کرد.

حمید مسعودی

چکیده فصول کتاب نظریه اجتماعی و مسئله شهری، ساندرز، مترجم: شارع پور - فصل ششم

۱۳۹۴/۱۰/۰۶، 8:37

فصل ششم: شهر به مثابه واحد فضایی مصرف جمعی
سوال: آیا مصرف جمعی، کانون مطالعات شهری را به خود اختصاص داده است؟

نکته اصلی در مباحث اصلی این فصل، تاکید مستمر بر کار کاستلز در مورد مسئله مصرف است. این موضوعی است که مشخص شده مناقشه برانگیز است ولی با وجود این، بنیان مناسبی برای یک جامعه شناسی شهری منسجم فراهم می سازد.
نظام شهری و شیوه تولید سرمایه داری
مهم ترین کمک آلتوسر به توسعه نظریه مارکسیستی نقد او از تفاسیر سنتی از دیالکتیک مارکس است. از نظر آلتوسر، مارکس معتقد بود که تناقض اقتصادی بین نیروها و روابط تولید ، شرط ضروری برای تغییر تاریخی از یک شیوه تولید به شیوه دیگر است، ولی شرط کافی نیست. چهارچوب نظری آلتوسر منجر به رد ایده مارکسیسم سنتی می شود که معتقد بود پایه اقتصادی، تعیین کننده روبنای سیاسی و ایدئولوژیکی است. کاستلز به جای آن نظام پیچیده ای را متشکل از سه سطح مفهوم سازی می کند. که اولین قدم در تحلیل کاستلز است: اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیکی. دورن هر شیوه تولیدی خاص، یکی از سه سطح نقش مسلط را ایفا می کند. مثلا؛ در سطح مسلط در شیوه تولید فئودالی، ایدئولوژیکی است، زیرا مذهب نقش مهمی در حفظ وحدت کل ایفا می کند. در نظام رقابتی سرمایه داری، سطح مسلط اقتصادی است. و در جوامع باستان مانند روم، سطح مسلط سیاسی. در این میان، اقتصاد اگرچه همیشه سطح مسلط نیست، ولی ماهیت روابط سه سطح را تعیین می کند. از نظر آلتوسر کل سیستم ساختار در سلطه است.
کاستلز در کار های اولیه، وابستگی خود به آلتوسر را به صراحت بیان می کند. و عناصر کلیدیِ نقطه شروع کاستلز این گونه است: ص308
1- تمایز بین شیوه تولید و شکل گیری اجتماعی
2- مفهوم شیوه تولید توسط سه سطح نسبتاً مستقل، شکل می گیرد
3- قبول سلطۀ یکی از سه سطح که توسط اقتصاد تعیین می شود
4- تبیین تغیرات سیستم بر حسب شناسایی تناقضات ساختاری که در رفتار های طبقاتی تجلی می یابند.
با آنچه گفته شد، اولین قدم در تحلیل کاستلز، بکار گیری نظریۀ نظام کل در مورد نظام شهری است. بنابراین، نظام شهری باید از سه سطح تشکیل شود، اقتصادی، سیاسی، و ایدئولوژیکی. سطح سیاسی مربوط به اداره شهر، سطح ایدئولوژیکی مربوط به نماد شهری(معانی صادره از اشکال فضایی)، و سطح اقتصادی به سه عنصر تولید، مصرف و مبادله مربوط می شود.
سیاست شهری و بحران مصرف جمعی
مفهوم آلتوسری ساختار در سلطه بیانگر توسعه بالقوه تناقضات فراوان در درون جامعه سرمایه داری است؛ تناقضاتی که درون هر یک از سه سطح شیوه تولید سرمایه داری، بین این سطوح و بین شیوه های تولید مشترک بین این سطوح در درون جامعه وجود دارند.
استدلال کاستلز به زبان ساده تر این است که اگرچه نظام سرمایه داری باید به عنوان پیش شرط تولید و انباشت مستمر، بازتولید نیروی کار کافی را تضمین کند؛ ولی تولیدکنندگان فردی، سرمایه گذاری در تولید کالاهایی را که برای وقوع چنین بازتولیدی ضروری اند، سودآور نمی دانند.
از لحاظ تعیین ساختاری دولت، پولانزاس به تحلیل کارکرد دولت از جهت نقش آن در تنظیم رابطه سطوح مختلف کل سیستم می پردازد: «کارکرد دولت در درون ساختار چندسطحی مختل بر اثر توسعه ناموزون، ایجاد همبستگی بین سطوح مختلف صورت بندی اجتماعی است».
رشد مصرف جمعی که از طریق توسعه منازعه طبقه پایین پدیدار شده در جهت منافع بلندمدت سرمایه انحصاری عمل کرده و از طریق کمک به بازتولید نیروی کار، تنظیم تضاد طبقاتی، مدیریت تقاضای دارای استطاعت مالی و مقابله با کاهش نرخ سود در بخش خصوصی، سبب اتحاد بخش های مختلف سرمایه می شود.
مداخله دائمی و در حال گسترش دستگاه دولت در حوزه فرایند و واحدهای مصرف، مصرف را به منبع واقعی نظم در زندگی روزمره تبدیل می کند. این مداخله دستگاه دولت که آن را در معنای عام، برنامه ریزی شهری می خوانیم شامل سیاسی شدن بلافصل کل پروبلماتیک شهری است».
تولید، مصرف و شهر
این بخش را با مسائل مربوط به روش شناسی شروع خواهیم کرد سپس به بررسی مسائل مربوط به دغدغه کاستلز نسبت به تحلیل مصرف جمعی خواهیم پرداخت.
پرسش های روش شناختی
به اعتقاد بسیاری از منتقدان، رهیافت کاستلز که در کتاب مسئله شهری تجلی یافته، دارای سه ویژگی است: غیرتاریخی بودن؛ قوم مداری و کارکردی بودن. تحلیل کاستلز از جنبش های اجتماعی شهری در کتاب شهر و سازمان های مردمی، بر مبنای مشاهده موارد مختلف بوده است تا بتوان تعمیم های نظری موقتی را بدست آورد. روش شناسی آلتوسری در هر صورت بسیار متفاوت است. مفاهیم این روش به صورت کلیت های بدون محتوا توسعه می یابند. همانند اینکه نمونه های ژنریک وبر نقطه مقابل نمونه های فردی اند، این مفاهیم نیز بدون زمان و مکان اند؛ زیرا در مورد همه ی جوامع در تمام زمان ها به کار گرفته می شوند.
اگرچه دولت از طرف سرمایه انحصاری عمل می کند ولی مطیع دستورات آن نیست. بین سطح اقتصادی و سیاسی سیستم، نوعی استقلال نسبی وجوددارد. بدین معنا که اگرچه منافع سرمایه داری بزرگ از نوع هژمونیک است؛ ولی دیکته کننده عمل دولت نیست. این بحث از بنیان های ساختارگرایانه این نظریه ناشی می شود.
بحث طولانی در مورد مسائل روش شناختی ناشی از آثار کاستلز در طی سال های مختلف را می توان در قالب سه درس مهم خلاصه کرد که برای آثار بعدی در جامعه شناسی شهری مهم اند: نخست اینکه دیدیم که توسعه نظریات عمومی باید نسبت به ویژگی های خاص زمان، حساس باشد. دوم اینکه، اهمیت حساسیت نسبت به ویژگی های فضا را بررسی کردیم. سوم اهمیت مراقبت در مقابل تبیین های کارکردگرایانه را متوجه شدیم.
پرسش های محتوایی
کاستلز در آثار اولیه خود مسئله شهری را برحسب سازمان مصرف جمعی و کشمکش بر سر آن، تعیین کرد. او در آثار بعدی خود نیز امر شهری را همچنان این گونه مفهوم سازی می کند. اگرچه دو بُعد قدرت دولت و معنی فرهنگی را نیز به آن افزوده است. در دیدگاه های اخیر او نیز تأکید بر مصرف جمعی همچنان اعتبار دارد، ولی ناقص است؛ زیرا تاکید اقتصادی باید با دغدغه نسبت به مسائل سیاسی و فرهنگی تکمیل شود.
مفهوم سازی امر شهری با این شیوه تا چه حد مفید یا مشروع است؟
به طور خاص، تا کجا می توان پیرو کاستلز بود و موضوع مصرف جمعی را به عنوان عامل ضروری در تحلیل شهرگرایی دانست؟
ادبیات انتقادی همواره بر چهار موضوع به هم مرتبط تمرکز داشته است. 1) رابطه بین شهرها به عنوان واحدهای فضایی و سازمان مصرف جمعی؛ 2) جدایی تحلیلی مصرف از تولید؛ 3) تمایز بین شکل فردی و شکل جمعی مصرف؛ 4) اهمیت مصرف در ارتباط با فهم ساختار طبقاتی.
این مسئله به موضوع کلیدی کتاب، یعنی این سوال اشاره دارد که آیا می توان فرایند اجتماعی یا موضوع خاصی را شناسایی کرد که با ذات فضایی شهر معاصر هماهنگی داشته باشد؟ از نظر کاستلز این کار امکان-پذیر است زیرا شهرهای سرمایه داری بازتاب فضایی هستند که در آن نیروی کار تولید و بازتولید می شود.
ناحیه شهری چیست؟ آیا یک واحد تولید است؟ آیا یک واحد نهادی است؟ نه! خلاصه این که واحد شهری فضای روزمرۀ بخشی از نیروی کار است که محدوده دارد.
در اینجا نقدها جدی تر می شود. به عنوان مثال مینجیون می نویسد: «جدا کردن نیازهای شهری از نیازهای غیرشهری، غیرممکن است. خود فرایند مصرف را نمی توان در بستر قلمروی، تعریف کرد». مصرف با هیچ مساله شهری تناسب ندارد، بلکه بخش مهمی از مسئله اجتماعی عمومی است. و با توجه به این بحث مشخص می شود که مصرف جمعی یک موضوع واقعی شهری نیست، بلکه تاکید کاستلز بر واحدهای فضایی مصرف جمعی به عنوان موضوع تحقیقات شهری، بیانگر علایق خاص خود اوست. و دلیل علاقه کاستلز به تامین کالا توسط دولت، بُعد فضایی چنین فراهم سازی و امکان تجهیز و بسیج جمعی است.
با توجه به آنچه گفته شد، جای تعجب نیست به این نتیجه برسیم که علی رغم ادعای خود کاستلز مبنی بر کشف یک موضوع واقعی، شناسایی او در مورد مسئله شهری مبتنی بر یک سازه نمونه آرمانی است.
برخی از نویسندگان استدلال کرده اند که عدم امکان ایجاد رابطه آماری بین مصرف، با شهر به عنوان یک واحد فضایی، هر تلاشی را برای یافتن تعریفی از شهرگرایی بی فایده خواهد کرد. در حالی که برخی منتقدان منکر این هستند که مصرف جمعی می تواند موضوع تحلیلی برای جامعه شناسی شهر باشد برخی دیگر از منتقدان این ایده را به این دلیل رد کرده اند که این مفهوم نوعی تفکیک مصنوعی و حتی ایدئولوژیکی را بین دو فرایند تولید و مصرف مطرح می کند که این دو را نمی توان جدا از هم درک کرد. و این که ما تصمیم بگیریم مصرف جمعی را به عنوان امری شهری تعریف کنیم یا نه، در حال حاضر صرفا یک موضوع توافقی است.
با وجود تمام این مباحث، در دفاع از تفکیک تحلیلی کاستلز بین تولید و مصرف، چه می توان گفت؟ آیا اصلاً امکان دارد که بدون توجه به یکی از آنها، دیگری را تحلیل کرد؟ کاستلز رابطه بین تولید و مصرف را بر خلاف نقد منتقدان، قبول دارد. منتقدانی که به دنبال تقلیل مصرف به تحلیل تولید بودند. کاستلز معتقد است که مصرف بر بسیج مردمی و اشکال غیرطبقاتی امیال و هویت تاثیر گذار است.
لذا اصرار بر نظریه سازی مصرف به عنوان تولید، بیانگر بنیان تمام نظریات شهری مارکسیستی است مبنی بر این که سازمان تولید، نقش تعیین کننده ای در شکل دهی به فرایند های اجتماعی دارد؛ از این رو مصرف را باید بر حسب نقش آن در نظام تولید تحلیل کرد، خواه فر حسب تأمین نیروی کار(همانند کاستلز) و یا بر حسب تقویت روابط طبقاتی که بر محور آن تولید ساخت می یابد.
در نظام سرمایه داری پیشرفته، هم فرد و هم مصرف جمعی، رشد و گسترش یافته اند. این افزایش، فشار منجر به افزایش تقاضا برای فراهم سازی و تامین دولت شده است. تامین مهدکودک برای اشتغال زنان و یا حمل و نقل برای رفت و آمد به محل کار. و این نوع فراهم سازی همیشه کمتر از نیاز واقعی است، بنابراین می تواند باعث افزایش سود بخش خصوصی شده و در غیر آن موجب رنجش مردم376.
البته باید پذیرفت که سازمان اجتماعی مصرف، با شیوه سازمان دهی تولید در جامعه در ارتباط و منعکس کننده آن است؛ اما نکته اینجاست که هر بعدی از زندگی اجتماعی با ابعاد دیگر، رابطه دارد. مثلا موقعیت مردم در سازمان تولید بر دامنه کنش های مصرفی شان، محدودیت ایجاد می کند. ولی این بدان معنا نیست که مصرف را باید به صورت تابع تولید، تحلیل کرد.
یکی از مهم ترین تغییرات، تقسیم بندی شکل جمعی و فردی مصرف است. و تقسیم بندی بین کسانی که به اشکال فردی مصرف دسترسی دارند و افرادی که متکی به تامین اجتماعی اند. این تمایز بین مصرف فردی و جمعی، بنیادی ترین نکته در جامعه شناسی مصرف معاصر است.
مهم ترین ومفیدترین تلاش برای توضیح مصرف جمعی و تمایز آن با مصرف فردی بوسیله دانلئوی انجام شده است. او به پیروی از کاستلز مصرف را «مصارده نهایی محصولات توسط مردم» تعریف می کند. در یک تحلیل دیگر مصرف به مستقل و کالایی شده تقسیم شده است. کالایی شده خود به دو نوع، شکل فردی شده و شکل اجتماعی تقسیم شده است. و مصرف اجتماعی خود به سه دستۀ، مصرف شبه فردی شده، مصرف شبه جمعی و مصرف جمعی تقسیم شده است383.
دانلئوی معتقد است که مصرف اجتماعی شده آن طور که مفهوم سازی شده «راه حل تحلیلی مناسبی برای مشکل تعیین حد و مرزهای حوزه مطالعات شهری فراهم می کند»؛ بنابراین جامعه شناسی شهری دغدغه بیشتری فقط از مصرف جمعی دارد. مسائل مربوط به مصرف می تواند سبب وحدت طبقات شود، از لحاظ تجربی و نظری منطقی تر است که بگوییم مسائل مربوط به مصرف ممکن است باعث تفکیک طبقات و افرادی شود که در حالت معمولی، متحدند. البته برخلاف ادعای های اولیه کاستلز، بحران مصرف جمعی به هیچ وجه موجب شکل گیری مخالفت رادیکال گسترده نمی شود، بلکه بیشتر باعث ایجاد سردرگمی سیاسی، تفکیک و فقدان کارآیی می شود.
نکته مهم تر این است که باید تحلیل دانلئوی از بخش های مصرف را به ورای بستر سیاسی، گسترش داد. به عنوان مثال اگر مسکن را در نظر بگیریم، در حال حاضر این نکته قابل قبول است که صاحبان خانه در بریتانیا اغلب توانسته اند از مسکن خود سود مادی بسیاری به دست آورند، سودی که مستاجران بخش دولتی از آن محروم بودند. نتیجه اینکه برخلاف بسیاری از رهیافت های دیگر مربوط به مسئله شهری که در فصل های قبل بررسی شد، تاکید کاستلز بر مسائل مربوط به مصرف، حداقل زمینه اولویت های تحقیقی منسجم را فراهم می کند. وگرنه تلاش کاستلز برای مفهوم سازی شهر به عنوان یک واحد مصرف، چندان سودمند و مفید نیست، و این که فقط با جدایی از جهت گیری فضایی که مشخصه مطالعات شهری تا زمان حاضر است، می توان جامعه شناسی مصرف را توسعه داد.

حمید مسعودی
صفحه بعد
© نوشته‌های جامعه‌شناسی
طراح قالب: وبلاگ :: webloog
درباره من
نوشته‌های جامعه‌شناسی من عضو هیأت علمی گروه جامعه‌شناسی دانشگاه بیرجند و نویسنده مطالب این وبلاگ هستم. یادداشت‌ها، تجربیات و آموزش‌هایم را در این صفحه به اشتراک می‌گذارم. برای ارتباط و دریافت سریع‌تر مطالب می‌توانید صفحه شخصی‌ام در تلگرام را نیز دنبال کنید.
جدیدترین‌ها
  • ترس چگونه سلطنت می‌کند؟ ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
  • نقش مددکاران اجتماعی در بهزیستی سالمندی ۱۴۰۴/۰۵/۲۲
  • مسئولیت اجتماعی روان‌شناس و مشاور ۱۴۰۴/۰۵/۲۲
  • نخبگان افغانستان چه نگرشی نسبت به سیاست‌های ایران، پاکستان و هند دارند؟ ۱۴۰۴/۰۵/۲۲
  • لطفا سفر خودرویی، تنها دلخوشی و آرزوی مردم را تلخ نکنید! ۱۴۰۴/۰۱/۱۲
  • نیم قرن فراز و نشیب حقوق کارگران میان تورم و تحریم ۱۴۰۳/۱۲/۰۹
  • دست‌هایی که منتظر است | پاداش‌هایی که سال به سال آب می‌رود؛ ۱۴۰۳/۱۲/۰۳
  • شاخص جهانی ادراک فساد و چیزهایی که بهتر است بدانیم ۱۴۰۳/۱۱/۳۰
  • قلبی که دریده شد، آرزویی که شکست، امیدهایی که زنده است ۱۴۰۳/۱۱/۳۰
  • سفر ناتمام مایکل بوراوی در عمومی‌سازی جامعه‌شناسی و توجه به عدالت و کارگران ۱۴۰۳/۱۱/۲۵
  • خوانش کتاب جامعه را ببینیم اثر یوران آرنه جامعه‌شناس سوئدی ۱۴۰۳/۰۵/۱۵
  • چرا عکس باور عمومی، خودکشی در جامعه پزشکی بالاست؟ ۱۴۰۳/۰۵/۱۲
موضوعات
  • نظرسنجی تدریس
  • کتاب لاتین جامعه شناسی
  • کلید واژه های اجتماعی
  • روش تحقیق در علوم اجتماعی
  • آمار و کاربردهای آن در پژوهشگری
  • جامعه شناسی محض
  • جامعه شناسی کاربردی
  • نرم افزار و رایانه پژوهشگری علوم اجتماعی
  • ویژه پژوهشگری علوم اجتماعی
  • زبان انگلیسی در علوم اجتماعی
  • گوناگون مرتبط با جامعه شناسی
  • مهارت های انجام پژوهش اجتماعی
  • راهکارهای جستجوی اینترنتی
  • آزمون های ارشد و دکتری جامعه شناسی
  • مشاهیر و استادان جامعه شناسی
  • اخبار جامعه شناسی
برچسب‌ها
  • اقتصاد (1)
  • spss (1)
  • آمار استنباطی (1)
  • آمار توصیفی (1)
  • پژوهش اقتصادی (1)
آرشیو
  • آبان ۱۴۰۴
  • مرداد ۱۴۰۴
  • فروردین ۱۴۰۴
  • اسفند ۱۴۰۳
  • بهمن ۱۴۰۳
  • مرداد ۱۴۰۳
  • خرداد ۱۴۰۲
  • فروردین ۱۳۹۹
  • بهمن ۱۳۹۸
  • آذر ۱۳۹۸
  • آبان ۱۳۹۸
  • مهر ۱۳۹۸
  • شهریور ۱۳۹۸
  • مرداد ۱۳۹۸
  • تیر ۱۳۹۸
  • خرداد ۱۳۹۸
  • اردیبهشت ۱۳۹۸
  • بهمن ۱۳۹۷
  • دی ۱۳۹۷
  • مهر ۱۳۹۷
  • مرداد ۱۳۹۷
  • خرداد ۱۳۹۷
  • بهمن ۱۳۹۵
  • دی ۱۳۹۵
  • آذر ۱۳۹۵
  • آبان ۱۳۹۵
  • مرداد ۱۳۹۵
  • تیر ۱۳۹۵
  • اردیبهشت ۱۳۹۵
  • اسفند ۱۳۹۴
  • بهمن ۱۳۹۴
  • دی ۱۳۹۴
  • آذر ۱۳۹۴
  • آبان ۱۳۹۴
  • مهر ۱۳۹۴
  • شهریور ۱۳۹۴
  • آرشيو
دوستان
  • صفحه شخصی من در دانشگاه
  • صفحه شخصی در مگیران
  • صفحه شخصی در سیویلیکا
  • صفحه شخصی در آپارات
  • صفحه شخصی در گوگل اسکالر
امکانات
پربازدیدترین مطالب

کد پربازدیدترین

آمارگیر وبلاگ