چکیده فصول کتاب نظریه اجتماعی و مسئله شهری، ساندرز، مترجم: شارع پور - فصل ششم
فصل ششم: شهر به مثابه واحد فضایی مصرف جمعی
سوال: آیا مصرف جمعی، کانون مطالعات شهری را به خود اختصاص داده است؟
نکته اصلی در مباحث اصلی این فصل، تاکید مستمر بر کار کاستلز در مورد مسئله مصرف است. این موضوعی است که مشخص شده مناقشه برانگیز است ولی با وجود این، بنیان مناسبی برای یک جامعه شناسی شهری منسجم فراهم می سازد.
نظام شهری و شیوه تولید سرمایه داری
مهم ترین کمک آلتوسر به توسعه نظریه مارکسیستی نقد او از تفاسیر سنتی از دیالکتیک مارکس است. از نظر آلتوسر، مارکس معتقد بود که تناقض اقتصادی بین نیروها و روابط تولید ، شرط ضروری برای تغییر تاریخی از یک شیوه تولید به شیوه دیگر است، ولی شرط کافی نیست. چهارچوب نظری آلتوسر منجر به رد ایده مارکسیسم سنتی می شود که معتقد بود پایه اقتصادی، تعیین کننده روبنای سیاسی و ایدئولوژیکی است. کاستلز به جای آن نظام پیچیده ای را متشکل از سه سطح مفهوم سازی می کند. که اولین قدم در تحلیل کاستلز است: اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیکی. دورن هر شیوه تولیدی خاص، یکی از سه سطح نقش مسلط را ایفا می کند. مثلا؛ در سطح مسلط در شیوه تولید فئودالی، ایدئولوژیکی است، زیرا مذهب نقش مهمی در حفظ وحدت کل ایفا می کند. در نظام رقابتی سرمایه داری، سطح مسلط اقتصادی است. و در جوامع باستان مانند روم، سطح مسلط سیاسی. در این میان، اقتصاد اگرچه همیشه سطح مسلط نیست، ولی ماهیت روابط سه سطح را تعیین می کند. از نظر آلتوسر کل سیستم ساختار در سلطه است.
کاستلز در کار های اولیه، وابستگی خود به آلتوسر را به صراحت بیان می کند. و عناصر کلیدیِ نقطه شروع کاستلز این گونه است: ص308
1- تمایز بین شیوه تولید و شکل گیری اجتماعی
2- مفهوم شیوه تولید توسط سه سطح نسبتاً مستقل، شکل می گیرد
3- قبول سلطۀ یکی از سه سطح که توسط اقتصاد تعیین می شود
4- تبیین تغیرات سیستم بر حسب شناسایی تناقضات ساختاری که در رفتار های طبقاتی تجلی می یابند.
با آنچه گفته شد، اولین قدم در تحلیل کاستلز، بکار گیری نظریۀ نظام کل در مورد نظام شهری است. بنابراین، نظام شهری باید از سه سطح تشکیل شود، اقتصادی، سیاسی، و ایدئولوژیکی. سطح سیاسی مربوط به اداره شهر، سطح ایدئولوژیکی مربوط به نماد شهری(معانی صادره از اشکال فضایی)، و سطح اقتصادی به سه عنصر تولید، مصرف و مبادله مربوط می شود.
سیاست شهری و بحران مصرف جمعی
مفهوم آلتوسری ساختار در سلطه بیانگر توسعه بالقوه تناقضات فراوان در درون جامعه سرمایه داری است؛ تناقضاتی که درون هر یک از سه سطح شیوه تولید سرمایه داری، بین این سطوح و بین شیوه های تولید مشترک بین این سطوح در درون جامعه وجود دارند.
استدلال کاستلز به زبان ساده تر این است که اگرچه نظام سرمایه داری باید به عنوان پیش شرط تولید و انباشت مستمر، بازتولید نیروی کار کافی را تضمین کند؛ ولی تولیدکنندگان فردی، سرمایه گذاری در تولید کالاهایی را که برای وقوع چنین بازتولیدی ضروری اند، سودآور نمی دانند.
از لحاظ تعیین ساختاری دولت، پولانزاس به تحلیل کارکرد دولت از جهت نقش آن در تنظیم رابطه سطوح مختلف کل سیستم می پردازد: «کارکرد دولت در درون ساختار چندسطحی مختل بر اثر توسعه ناموزون، ایجاد همبستگی بین سطوح مختلف صورت بندی اجتماعی است».
رشد مصرف جمعی که از طریق توسعه منازعه طبقه پایین پدیدار شده در جهت منافع بلندمدت سرمایه انحصاری عمل کرده و از طریق کمک به بازتولید نیروی کار، تنظیم تضاد طبقاتی، مدیریت تقاضای دارای استطاعت مالی و مقابله با کاهش نرخ سود در بخش خصوصی، سبب اتحاد بخش های مختلف سرمایه می شود.
مداخله دائمی و در حال گسترش دستگاه دولت در حوزه فرایند و واحدهای مصرف، مصرف را به منبع واقعی نظم در زندگی روزمره تبدیل می کند. این مداخله دستگاه دولت که آن را در معنای عام، برنامه ریزی شهری می خوانیم شامل سیاسی شدن بلافصل کل پروبلماتیک شهری است».
تولید، مصرف و شهر
این بخش را با مسائل مربوط به روش شناسی شروع خواهیم کرد سپس به بررسی مسائل مربوط به دغدغه کاستلز نسبت به تحلیل مصرف جمعی خواهیم پرداخت.
پرسش های روش شناختی
به اعتقاد بسیاری از منتقدان، رهیافت کاستلز که در کتاب مسئله شهری تجلی یافته، دارای سه ویژگی است: غیرتاریخی بودن؛ قوم مداری و کارکردی بودن. تحلیل کاستلز از جنبش های اجتماعی شهری در کتاب شهر و سازمان های مردمی، بر مبنای مشاهده موارد مختلف بوده است تا بتوان تعمیم های نظری موقتی را بدست آورد. روش شناسی آلتوسری در هر صورت بسیار متفاوت است. مفاهیم این روش به صورت کلیت های بدون محتوا توسعه می یابند. همانند اینکه نمونه های ژنریک وبر نقطه مقابل نمونه های فردی اند، این مفاهیم نیز بدون زمان و مکان اند؛ زیرا در مورد همه ی جوامع در تمام زمان ها به کار گرفته می شوند.
اگرچه دولت از طرف سرمایه انحصاری عمل می کند ولی مطیع دستورات آن نیست. بین سطح اقتصادی و سیاسی سیستم، نوعی استقلال نسبی وجوددارد. بدین معنا که اگرچه منافع سرمایه داری بزرگ از نوع هژمونیک است؛ ولی دیکته کننده عمل دولت نیست. این بحث از بنیان های ساختارگرایانه این نظریه ناشی می شود.
بحث طولانی در مورد مسائل روش شناختی ناشی از آثار کاستلز در طی سال های مختلف را می توان در قالب سه درس مهم خلاصه کرد که برای آثار بعدی در جامعه شناسی شهری مهم اند: نخست اینکه دیدیم که توسعه نظریات عمومی باید نسبت به ویژگی های خاص زمان، حساس باشد. دوم اینکه، اهمیت حساسیت نسبت به ویژگی های فضا را بررسی کردیم. سوم اهمیت مراقبت در مقابل تبیین های کارکردگرایانه را متوجه شدیم.
پرسش های محتوایی
کاستلز در آثار اولیه خود مسئله شهری را برحسب سازمان مصرف جمعی و کشمکش بر سر آن، تعیین کرد. او در آثار بعدی خود نیز امر شهری را همچنان این گونه مفهوم سازی می کند. اگرچه دو بُعد قدرت دولت و معنی فرهنگی را نیز به آن افزوده است. در دیدگاه های اخیر او نیز تأکید بر مصرف جمعی همچنان اعتبار دارد، ولی ناقص است؛ زیرا تاکید اقتصادی باید با دغدغه نسبت به مسائل سیاسی و فرهنگی تکمیل شود.
مفهوم سازی امر شهری با این شیوه تا چه حد مفید یا مشروع است؟
به طور خاص، تا کجا می توان پیرو کاستلز بود و موضوع مصرف جمعی را به عنوان عامل ضروری در تحلیل شهرگرایی دانست؟
ادبیات انتقادی همواره بر چهار موضوع به هم مرتبط تمرکز داشته است. 1) رابطه بین شهرها به عنوان واحدهای فضایی و سازمان مصرف جمعی؛ 2) جدایی تحلیلی مصرف از تولید؛ 3) تمایز بین شکل فردی و شکل جمعی مصرف؛ 4) اهمیت مصرف در ارتباط با فهم ساختار طبقاتی.
این مسئله به موضوع کلیدی کتاب، یعنی این سوال اشاره دارد که آیا می توان فرایند اجتماعی یا موضوع خاصی را شناسایی کرد که با ذات فضایی شهر معاصر هماهنگی داشته باشد؟ از نظر کاستلز این کار امکان-پذیر است زیرا شهرهای سرمایه داری بازتاب فضایی هستند که در آن نیروی کار تولید و بازتولید می شود.
ناحیه شهری چیست؟ آیا یک واحد تولید است؟ آیا یک واحد نهادی است؟ نه! خلاصه این که واحد شهری فضای روزمرۀ بخشی از نیروی کار است که محدوده دارد.
در اینجا نقدها جدی تر می شود. به عنوان مثال مینجیون می نویسد: «جدا کردن نیازهای شهری از نیازهای غیرشهری، غیرممکن است. خود فرایند مصرف را نمی توان در بستر قلمروی، تعریف کرد». مصرف با هیچ مساله شهری تناسب ندارد، بلکه بخش مهمی از مسئله اجتماعی عمومی است. و با توجه به این بحث مشخص می شود که مصرف جمعی یک موضوع واقعی شهری نیست، بلکه تاکید کاستلز بر واحدهای فضایی مصرف جمعی به عنوان موضوع تحقیقات شهری، بیانگر علایق خاص خود اوست. و دلیل علاقه کاستلز به تامین کالا توسط دولت، بُعد فضایی چنین فراهم سازی و امکان تجهیز و بسیج جمعی است.
با توجه به آنچه گفته شد، جای تعجب نیست به این نتیجه برسیم که علی رغم ادعای خود کاستلز مبنی بر کشف یک موضوع واقعی، شناسایی او در مورد مسئله شهری مبتنی بر یک سازه نمونه آرمانی است.
برخی از نویسندگان استدلال کرده اند که عدم امکان ایجاد رابطه آماری بین مصرف، با شهر به عنوان یک واحد فضایی، هر تلاشی را برای یافتن تعریفی از شهرگرایی بی فایده خواهد کرد. در حالی که برخی منتقدان منکر این هستند که مصرف جمعی می تواند موضوع تحلیلی برای جامعه شناسی شهر باشد برخی دیگر از منتقدان این ایده را به این دلیل رد کرده اند که این مفهوم نوعی تفکیک مصنوعی و حتی ایدئولوژیکی را بین دو فرایند تولید و مصرف مطرح می کند که این دو را نمی توان جدا از هم درک کرد. و این که ما تصمیم بگیریم مصرف جمعی را به عنوان امری شهری تعریف کنیم یا نه، در حال حاضر صرفا یک موضوع توافقی است.
با وجود تمام این مباحث، در دفاع از تفکیک تحلیلی کاستلز بین تولید و مصرف، چه می توان گفت؟ آیا اصلاً امکان دارد که بدون توجه به یکی از آنها، دیگری را تحلیل کرد؟ کاستلز رابطه بین تولید و مصرف را بر خلاف نقد منتقدان، قبول دارد. منتقدانی که به دنبال تقلیل مصرف به تحلیل تولید بودند. کاستلز معتقد است که مصرف بر بسیج مردمی و اشکال غیرطبقاتی امیال و هویت تاثیر گذار است.
لذا اصرار بر نظریه سازی مصرف به عنوان تولید، بیانگر بنیان تمام نظریات شهری مارکسیستی است مبنی بر این که سازمان تولید، نقش تعیین کننده ای در شکل دهی به فرایند های اجتماعی دارد؛ از این رو مصرف را باید بر حسب نقش آن در نظام تولید تحلیل کرد، خواه فر حسب تأمین نیروی کار(همانند کاستلز) و یا بر حسب تقویت روابط طبقاتی که بر محور آن تولید ساخت می یابد.
در نظام سرمایه داری پیشرفته، هم فرد و هم مصرف جمعی، رشد و گسترش یافته اند. این افزایش، فشار منجر به افزایش تقاضا برای فراهم سازی و تامین دولت شده است. تامین مهدکودک برای اشتغال زنان و یا حمل و نقل برای رفت و آمد به محل کار. و این نوع فراهم سازی همیشه کمتر از نیاز واقعی است، بنابراین می تواند باعث افزایش سود بخش خصوصی شده و در غیر آن موجب رنجش مردم376.
البته باید پذیرفت که سازمان اجتماعی مصرف، با شیوه سازمان دهی تولید در جامعه در ارتباط و منعکس کننده آن است؛ اما نکته اینجاست که هر بعدی از زندگی اجتماعی با ابعاد دیگر، رابطه دارد. مثلا موقعیت مردم در سازمان تولید بر دامنه کنش های مصرفی شان، محدودیت ایجاد می کند. ولی این بدان معنا نیست که مصرف را باید به صورت تابع تولید، تحلیل کرد.
یکی از مهم ترین تغییرات، تقسیم بندی شکل جمعی و فردی مصرف است. و تقسیم بندی بین کسانی که به اشکال فردی مصرف دسترسی دارند و افرادی که متکی به تامین اجتماعی اند. این تمایز بین مصرف فردی و جمعی، بنیادی ترین نکته در جامعه شناسی مصرف معاصر است.
مهم ترین ومفیدترین تلاش برای توضیح مصرف جمعی و تمایز آن با مصرف فردی بوسیله دانلئوی انجام شده است. او به پیروی از کاستلز مصرف را «مصارده نهایی محصولات توسط مردم» تعریف می کند. در یک تحلیل دیگر مصرف به مستقل و کالایی شده تقسیم شده است. کالایی شده خود به دو نوع، شکل فردی شده و شکل اجتماعی تقسیم شده است. و مصرف اجتماعی خود به سه دستۀ، مصرف شبه فردی شده، مصرف شبه جمعی و مصرف جمعی تقسیم شده است383.
دانلئوی معتقد است که مصرف اجتماعی شده آن طور که مفهوم سازی شده «راه حل تحلیلی مناسبی برای مشکل تعیین حد و مرزهای حوزه مطالعات شهری فراهم می کند»؛ بنابراین جامعه شناسی شهری دغدغه بیشتری فقط از مصرف جمعی دارد. مسائل مربوط به مصرف می تواند سبب وحدت طبقات شود، از لحاظ تجربی و نظری منطقی تر است که بگوییم مسائل مربوط به مصرف ممکن است باعث تفکیک طبقات و افرادی شود که در حالت معمولی، متحدند. البته برخلاف ادعای های اولیه کاستلز، بحران مصرف جمعی به هیچ وجه موجب شکل گیری مخالفت رادیکال گسترده نمی شود، بلکه بیشتر باعث ایجاد سردرگمی سیاسی، تفکیک و فقدان کارآیی می شود.
نکته مهم تر این است که باید تحلیل دانلئوی از بخش های مصرف را به ورای بستر سیاسی، گسترش داد. به عنوان مثال اگر مسکن را در نظر بگیریم، در حال حاضر این نکته قابل قبول است که صاحبان خانه در بریتانیا اغلب توانسته اند از مسکن خود سود مادی بسیاری به دست آورند، سودی که مستاجران بخش دولتی از آن محروم بودند. نتیجه اینکه برخلاف بسیاری از رهیافت های دیگر مربوط به مسئله شهری که در فصل های قبل بررسی شد، تاکید کاستلز بر مسائل مربوط به مصرف، حداقل زمینه اولویت های تحقیقی منسجم را فراهم می کند. وگرنه تلاش کاستلز برای مفهوم سازی شهر به عنوان یک واحد مصرف، چندان سودمند و مفید نیست، و این که فقط با جدایی از جهت گیری فضایی که مشخصه مطالعات شهری تا زمان حاضر است، می توان جامعه شناسی مصرف را توسعه داد.