چکیده فصول کتاب نظریه اجتماعی و مسئله شهری، ساندرز، مترجم: شارع پور
فصل اول: نظریه اجتماعی، سرمایه داری و مسئله شهری
در این کتاب نویسنده سؤالاتی را مطرح کرده سپس به پاسخگویی آنها می پردازد. پس ما نیز از این روش برای خلاصه کردن آن استفاده می کنیم.
به نظر می رسد که نویسنده در این فصل بدنبال پاسخ به سؤالاتی از این جنس باشد که
دو نوع سؤال: سؤالات کلی و سیر کتابی
سؤالات جزئی و مبتنی بر فصل
شهر در نگاه سه جامعه شناس مطرح یعنی مارکس، وبر و دورکیم چیست؟ از طرف دیگر وی تلاش می کند سیر کلی کتاب را نیز در این فصل دنبال کرده و به طریقی آن را به اقتصاد و مصرف ارتباط دهد. آیا شهر در نگاه این سه جامعه شناس نظری است یا خیر مکانی؟ آیا روش آنها در بررسی مسئله شهری اعتبار دارد؟ شهر متغیر مستقل است یا وابسته؟ نویسنده پس از یک مقدمه کوتاه به بررسی آرای سه اندیشمند بزرگ یعنی مارکس، وبر و دورکیم می پردازد. ابتدا مبانی و اصول روش شناختی آنها را شرح داده و سپس دیدگاه آنها را درباره مسئله شهری بیان می کند وی از آرای سایر افراد نیز در بررسی نظرات این سه اندیشمند یاری جسته و در پایان هر بررسی دیدگاه خود را با یک نتیجه قطعی بیان می کند. در پایان فصل نیز نتیجه گیری نهایی و مقدمه ورود به فصل بعد آورده شده است.
پاسخ نویسنده
نویسنده در پاسخ به این سؤالات و با توجه به الگوی پیش گفته شده اقدام می¬کند. به همین جهت به ترتیب زیر عمل کرده است:
اصول روش شناختی سه جامعه شناس، مارکس، وبر و دورکیم
مارکس:
کمبود مباحث روشی مارکس
اصل ماتریالیسم دیالکتیک(تشکیل هر کل از وحدت اجزای متناقض)
تحلیل هر بخش یا عنصر فقط از طریق تحلیل کل
فراتر رفتن از مرزهای شناخت ناقص رشته های تخصصی
ارجحیت دنیای مادی بر ادراک و ایده(ماتریالیسم)
کار علم نفوذ به درون ظاهر پنهان شده واقعیت برای کشف روابط علی
دیالکتیک بین نظریه و مشاهده، تعمیم و خواص، انتزاع و عینیت
وبر:
تبیین جزئی و یک بعدی امکان پذیر است.
پالایش منطقی شکل های پدیداری
کنش و آگاهی پایه تحلیل جامعه شناختی
مفهوم اساسی کنشگر با اراده آزاد که محقق کننده ارزش ها و اهداف است.
ارتباط بین انگیزه ذهنی و جریان عمل
فهم تفسیری کنش اجتماعی و تببین علی جریان کنش و پیامدهای آن
ارائه تبیین منطقی از انگیزه کنشگر و شناسایی احتمال وقوع در وضعیت ویژه
قوانین زندگی اجتماعی غیرممکنند چون هر کنش منحصر به فرد است.
پس برای تعمیم دهی حوادث منحصربفرد نیاز به نمونه آرمانی است.
تببین جامعه شناختی تنها از طریق تاریخی تطبیقی ممکن است و نه تبیین جزئی
وبر خواهان مرکزیت ارزش برای علوم اجتماعی است.
ارزش در تمام سطوح علوم اجتماعی مرکزیت دارد.
دورکیم:
به تجربه گرایی، نفوذ به واقعیت اعتقاد دارد.
تبیین فردگرایانه را رد می کند.
تعریف جامعه شناختی بر اساس استقراست نه نظریه.
جامعه شناسی مبتنی بر پدیده های قابل مشاهده است.
پدیده های اجتماعی دارای علل اجتماعی و هر واقعیت دارای یک علت است.
دو نوع قانون بازدارنده(وجدان جمعی) و جبران کننده
کاربرد اصول روشی در تحلیل مسئله شهری
مارکس:
اهمیت تفکیک شهر و روستا که تجلی تقسیم کار بین صنعت و کشاورزی و همچنین بین شیوه تولید متضاد(فئودالی و سرمایه داری) است.
رشد طبقه تجار عامل رشد روابط تجاری
پرولتاریای شهری نیروی هدایت کننده به سوسیالیزم
شهر مکانی برای رشد آگاهی طبقاتی و پیدایش سازمان انقلابی است.
وبر:
مطالعه شهر بر اساس نمونه آرمانی
حجم شهر برای مفهوم سازی کافی نیست.
شهر محل بازار است(شهر مصرف کننده، تولید کننده و تجاری).
وی به استقلال سیاسی نسبی شهر تأکید می کند(شهر اشرافی و شهر عامه)
نمونه آرمانی شهر ترکیب سیاسی و اقتصادی با 5 ویژگی.
دورکیم:
اهمیت تحلیل شهر در انتقال از همبستگی مکانیکی به ارگانیکی
افزایش تقسیم کار به واسطه تراکم مادی و اخلاقی
تراکم اخلاقی به واسطه شهرنشینی
شهر نیروی مهم ترقی ولی مرتبط با آسیب های جامعه مدرن
انتقاد نویسنده به تبیین سه جامعه شناس
مارکس:
واقعا روش علمی مارکس چیست؟
چگونه مارکس از تجربیات ناقص خود به تعمیم های کلی رسید؟
روش مارکس(کلی برای جزئیات) بیشتر حدس و گمان(استرجایی : بینش ممتاز قبلی در مورد ذات واقعیت) است.
این روش نه قیاسی است نه استقرایی بلکه استرجایی است. تضمین نمی دهد و شیوه درست تحلیل نیست.
شهر اهمیت ثانویه در تحلیل از نظام سرمایه داری و انتقال به مارکسیسم دارد.
وبر:
وبر دارای نوعی نسبی گرایی در تحلیل است به خاطر نسبی بودن نمونه آرمانی و هر تحلیلی از قبلی بهتر است.
هیچ رهیافتی نیست که بر شناخت علمی صحیح از واقعیت منحصر باشد.
دغدغه وبر نظریه شهر نبود بلکه دغدغه اش فهم ریشه تاریخی سرمایه داری بود.
توسعه شهر به واسطه گیلدها محور بحث وبر و مارکس بود
نظریه شهر در دامان سرمایه داری مدرن شکل نمی گیرد.
دورکیم:
شناخت دارای بنیان کاملا تجربی نیست.
رابطه ذات و پدیده پیش فرض نباید باشد.
مبنای شناخت پوزیتیویستی ولی درعین حال با مبنای نیروهای پنهان. پس دارای تناقض است.
روش دورکیم خود تأییدی است.
تراکم اخلاقی شرط ضروری است نه کافی.
هر سه جامعه شناس شهر مدرن را از کل جامعه جدا نمی دانند.
ارزیابی پاسخ های نویسنده
ارزیابی پاسخ ها نشان می دهد که،
هدف فصل پی بردن به مسیر سه جامعه شناس درباره اهمیت ضعیف موضوعیت شهر در نظام سرمایه داری است.
اغلب حوزه های جامعه شناسی شهری از تنوع نظری و روشی برخوردارند.
رهیافت های نظری کمتر به نوشته های بنیان گذاران خود توجه کرده اند.(عدم توجه به تفکیک شهر و روستای مارکس، عدم توجه به مقاله وبر درباره شهر)
در شرایط جامعه سرمایه داری پیشرفته، یک جامعه شناسی شهری متمایز و مشخص نمی تواند توسعه یابد.
در ابتدا رشد شهرها بدیهی ترین و مخرب ترین تغییرات اجتماعی بود.
اشتراک: هرسه نفر، مارکس، وبر و دورکیم، توسعه یک نظریه شهری را برای تبیین تغییرات ضروری نمی دانستند.
افتراق: نوع روش بررسی مسئله و جایگاه شهر. مسئله شهری در نگاه آنها دیده نمی شود.
به بیان این سه نفر در جوامع سرمایه داری مدرن، مسئله شهری باید زیرمجموعه تحلیل عام عوامل مؤثر در کل جامعه باشد.
شهر، شرط مهمی برای توسعه ی فرایندهای اجتماعی بنیادین بوده و نه علت آن.
ارائه نظریه درباره تغییر بنیان روابط اجتماعی و نه ارائه نظریه شهری.
هر سه شهر را موضوع تحلیل از لحاظ تاریخی(فئودالی به سرمایه داری) می دانستند.
شهر در یک دوره ویژه مهم بوده است.
شهر پایه شکل گیری انجمن های انسانی(وبر)، کانون تقسیم کار(دورکیم) و تجلی یک شیوه تولید(مارکس) نیست.
شهر علت بروز تحولات نیست بلکه یک شرط برای آن(پرولتاریا) به حساب می آید.
بنابراین جامعه شناسی شهری توجه کمتری به دیدگاه این سه نفر داشته است.
چرا نویسنده از ارسطو، افلاطون و ابن خلدون شروع نمی کند و چرا در همعصران سه نفر به تونیس و زیمل اشاره نمی کند؟ آیا این موضوع گواهی بر نتیجه گرایی نویسنده نیست. تقابل تاریخ ایجاد شهر، تاریخ ایجاد جامعه شناسی، نقد سرمایه داری، بروز مسائل شهری را در این فصل می بینیم. چرا باید این سه تن به عنوان نظریه پرداز اجتماعی، شهر و سرمایه داری آورده شود. نویسنده از قبل تکلیف خود را روشن کرده و همه مباحث را به هدف خود ربط می دهد.
خلاصه فصول بعد در هفته های آینده ارائه می شود.